دیدراستای یک فرمگرایی موسیقایی ناب که به نقد ویرانگر رابطهی معنیدار میان موسیقی و تصویر (و یا موسیقی و هر چیز دیگر، غیر از خودش و تا حدی رقص) بیانجامد یا دیدگاههای دیگری چون ضدیت با جریان مردمپسند نماهنگ، روابط سرمایهسالارانهی چیره بر پیدایی و همهگیریاش و به یک واژه، مخالفت از بن با اصل نماهنگ، چیزی است که در این جستار مقدماتی آگاهانه به سویی نهاده شده. بدین ترتیب در اینجا نه شکورزی در امکان همنشینی تصویر و موسیقی هست و نه نقدی بنیانکن از جایگاه نظریهی انتقادی و مانند آن، به موجودیت نماهنگ وارد میشود. هستیِ گونه در اینجا به شکل پیشینی پذیرفته شده و موضوع کاملا درونمقولهای گشته است. که اگر جز این بود جستار چند بندی پس از این به رد امکان حضور ترکیب میانجامید و به پایان میرسید. یا دستبالا این امکان را میداد که بگوییم با یک هنر X رویارو شدهایم که نه موسیقی است و نه فیلم (گرچه این اجزا را دارد)، پس موضوعش پیوند نیست و نقدش نیز نقد هیچکدام از آنها.
پس مقاله برای کسانی نوشته شده که میپذیرند امکانی برای پیوند معنیدار موسیقی با امر غیرموسیقایی هست، پیوندی مفهومی یا معنایی، و درنتیجه میتوانند دستبهکار تاویل و تفسیر آن پیوند و موقعیتهای منجر به آن شوند (۲).
نخستین گامِ گشاینده، ناگزیر دستهبندی (یا مقولهبندی/مقولهشناسی) است، مانند گام نخستِ هر کنش انتقادی تصورپذیر که دستکم برای یافتن زمینهی مناسب نقد ضروری است (گرچه حتا به قدر تشخیص یا شهود اولیهی رویارویی با اثر). قصد، تعریف مدرسی نماهنگ نیست (گرچه در نهایت یک فضای تعریفگون از مقولهبندی برمیآید) بلکه این است که با جدا کردن مقولهها، جنبههای مختلف و امکانهای نگاه انتقادی فروگشوده شود. درنتیجه پیش از مقولهبندی لازم است نمای کلی میدانی که بر آن مینگریم روشن گردد. و این میدان به درستی دیده نمیشود مگر با نورافکندن بر دو آستانهی «نماهنگ نبودن»، یعنی با بازگشت موشکافانهتر به پرسش نخستین «نماهنگ چیست؟». در نخستین سطح دو آستانه را میتوان تشخیص داد. اولی حضور نگاه-تصویر خنثاست.
پینوشتها
۲- اگر بخواهم صادقانه بگویم من خود را به نظر چنین فرمگرایان نابی، یا چنان اندیشمندان انتقادی در بسی موارد نزدیک مییابم، اما این مانع نمیشود که در اینجا امکانات را بکاوم و پیش روی بگذارم و حتا در آینده دست به نقد مصداقی نماهنگ بزنم.
۱ نظر