پس از دو تلاش بهنسبت ناموفق که اتفاقا یکی از آنها اشتراکی هم با موضوع مورد بحث این نوشتار دارد (۱) اکنون با انتشار «تا بردمیدن گلها»، کتاب تازهی «محمدرضا فیاض» فضای نوشتاری و مطالعاتی موسیقی کلاسیک ما صاحب اولین نوشتهی جامعهشناختی درخور خود شده است. نویسندهی کتاب که پیش از این به عنوان منتقد موسیقی به خوبی شناخته شده و مهارت خود را برای «دیگرگونه دیدن» به ظهور رسانده است در این کتاب از تواناییاش به بهترین شکل بهره میگیرد به نحوی که نیروی بازنگری را به شاهکلید درک رویدادها و روابط موسیقی و جامعه بدل ساخته است.
بازنگری امروزه به خودی خود امری شگفتانگیز بهشمار نمیرود زیرا ما اکنون در اغلب حوزهها داریم وقایع و آدمهای گذشته را به شکلی متعادلتر داوری میکنیم. این رسم (یا حتا ایدئولوژی) دوران ما است؛ پس از یک دوره افراط و تفریط اندیشهی تاریخیمان کمکم دارد منصفانهتر میشود. اما آنچه دربارهی کار فکری نویسندهی کتاب متمایز از یک رسم معمول امروزی است، قدرت او برای گسترش و عمق بخشیدن به این بازنگری است و یافتن جنبههای دیگر پنهان شده در گذر تاریخ موسیقی.
کتاب برخلاف اکثر مطالعات جامعهشناختی امروزی دربارهی موسیقی (یا حتا کلیتر، میان رشتهای جامعهشناسی)، بر هیچ نظریهی خاص جامعهشناسی یا جامعهشناسی موسیقی تکیه ندارد بلکه کلیت روششناخت جامعهشناسانه را در خود جذب کرده و به کمک آن به سراغ بازخوانی بخشی بسیار مهم از تاریخ موسیقی معاصر رفته است. با توجه به این که متن تقریبا دربردارندهی هیچ دادهی دست اول تاریخی یا اجتماعی مربوط به دوران مورد بحثاش نیست، بهکار گرفتن این رویکرد به نقطهی قوت کتاب بدل شده است زیرا به نویسنده فرصت میدهد از مجموع آنچه کم و بیش در منابع دیگر در دسترس بوده شمایی همهجانبه از جامعهی موسیقی/ زندگی موسیقایی در ایران بهدست دهد، و در واقع با دستچین کردن برخی رخدادها و آدمهای مهم و چیدمان خاصشان، از طریق بازسازماندهی مفاهیم و پیوند رویدادها نوعی تاریخ اجتماعی موسیقی پدید آورد.
برای به ثمر رساندن این کار، مولف یک نقطهی ثقل-عطف تاریخی انتخاب کرده است. یکی از رویدادها را از دید جامعهشناختی برجستهتر از دیگران دانسته و در کانون توجه قرار داده. و آن رویداد چیزی نیست جز تاسیس رادیو. به کمک همین تشخیص درخشان و هوشمندانه است که او بیآنکه ادعای روششناختی خاصی داشته باشد در یک پیشگفتار هشت صفحه ای -که اگر به شکل مقالهای مستقل منتشر شده بود خود به تنهایی یک مقالهی ارزشمند روشنگر میشد- روششناسی اش را فاش میسازد؛ آنجا که برای برگزیدن همین نقطهی عطف در قالب «وجوه گسست» پیش و پس از آن را تحلیل میکند و «کمیت مخاطب»، «تاسیس نهادهای تازهی موسیقی»، «خصلت کالایی موسیقی»، «گسترش چشمگیر منابع مالی حیات موسیقایی و رقابت و منازعه بر سر نحوهی توزیع این منابع»، «مسالهی کمیت تولید و تغییر بنیادی رابطهی عرضه و تقاضای موسیقی»، «تغییر شانیت و جایگاه اجتماعی موسیقی و موسیقیدانان» و «موضوع هویتیابی ایرانی به طور عام و تاثیر آن بر موسیقی» (ص ۱۱ و ۱۲) را به خواننده عرضه میدارد.
پینوشتها
۱- دو کتاب «مسعود» و «مجتبا کوثری»، «جامعهشناسی موسیقی» و «رادیو و موسیقی»، که یکی از دو نویسندهاش جامعهشناس دانشگاهی است اما کار تحلیلی انجام شده در آنها عمق چندانی ندارد.
۱ نظر