از زمانی که نژاد بشریت لطف و مهربانیهای زبان، خط و گفتار را بوجود آورد، توانست فرهنگ مجلّل و برجسته دیگری یعنی: «پیدایش موسیقی» را رقم بزند؛ زبانی که از جهانی دیگر از صحبت و حروف تشکیل شده، هنری سرشار از زندگی که نزدیک به عرفان است که خود را در احساس آشکار میکند؛ باخ، موتسارت، بتهوون بدون استثنأ به وضوح در موسیقی شان زندگی میکنند و تأثیرشان بر ما بسیار پرنفوذ است. حال ما را بهبودی میبخشند و به خلوص میرسانند و در ما انگیزه بخشی می کنند برای سرور و شادمانی و خوشبختی.
او جوان است مثل یک نوجوان ولی عاقل و دانا است، مثل یک مرد سالمند، هرگز نه قدیمی میشود و نه مدرن و همیشه سرزنده با لبخند انسانی فوق العاده اش همیشه بر ما میدرخشد و ما را نورانی میکند. این جملات قصار از بوسونی (Busoni) است که نگاهش به زندگی موتسارت است… حزن و افسردگی از عشق و علاقه و روح اصیلِ ممتاز و شریف او چگونه در موسیقی اش متجلی شده است؟
استعدادِ فطری، قریحه ذاتیِ آموزش و پرورشِ، عشق و محبت و دوستی است
طبیعت به همه ما اینگونه امکان زندگی میدهد.
اگر انسان ها این را نشان میدادند که درک میکنند که این هستی چقدر عظیم است، با احترام و حرمتشان اثبات میکردند و آن را در کودکان، بزرگان و خود نشان میدادند.
پابلو کازالز که ما را در کنسرتهایش عمیقاً تحت تاثیر قرار میدهد، خود در کنسرت کودکان از شدت تاثر اشک میریخت و دیگران را هم تحت تاثیر قرار میداد و در چشم بعضیها اشک جمع میشد.
قلب انسان و حس آن، ادراکش و عملکرد اعضاء بدن، اعصاب، همه و همه اینها بخشی از این حیات زندگی است و این هستی همه اینها را در کنترل خود دارد به این دلیل روش تعلیم و تربیت استعداد و شکوفائیش باید یک فرم تعلیم و تربیتی باشد که با نظم این حیات و هستی همخوانی داشته باشد.
باید به تعلیم و تربیت و پرورش بیشتر از تدریس اهمیت داده شود. چگونه همه کودکان میتوانند زبان مادریشان را بدون این که بر آنها فشاری وارد آید بدون زحمت صحبت کنند؟ در اینجا نشان داده میشود که چگونه قابلیت انسانی میتواند رشد داده شود. مدرسه در حدی که توانایی دارد، آموزش میدهد و بدون نتایج رضایت بخش این متد؛ سیستم آموزش باید دارای یک سری اشتباهات، کمبود و نارسایی هایی باشد، این را تجربه سی ساله ام به من ثابت کرده است.
۱ نظر