هر کسی کاری را که برایش ساده تر است مایل است که آن کار را انجام بدهد. فای درست دیگر برای کودک ساده و طبیعی تر شد به این دلیل بعد از آن دیگر فقط صدای درست را توانست بخواند. نتیجه این است که خواندن غلط دیگر رخت بر بست و ناپدید شد، پس به جد نتایجی که میتوان بر روی یک کودک در طول شش یا هفت ماه رسید، با این روش امکان پذیر است و می توان یک آموزش درست را جایگزین آموزش غلط کرد. در نتیجه آموختیم که هدف تصحیح کردن نبوده بلکه جایگزین کردن یک از مهارت بر جای یک روش اشتباه و غلط بوده است.
در پی این آزمایشهای علمی، اگر ما یک کودک شش ساله ای که از اوزاکا (Osaka) هست و با لهجه اوزکائی رشد کرده است به منطقه ای بیاوریم که توکیویی (Tokio) صحبت میشود، بعد از ده سال این کودک میتواند فرم دهان توکیویی به خود بگیرد و بر آن مسلط شود.
دقیقا مثل همان روش و روند کودکی که بی استعداد در فراگیری موسیقی بود، لهجه اوزاکائی تصحیح نشده بلکه آن کودک یک فن و مهارت جدید ژاپنی توکیوئی را بدست آورده که عمیق تر از لهجه اوزاکایی در وجودش ریشه گرفته است.
در اینجا ما بر میگردیم به این سوال: چگونه می شود فکر و اندیشیدن را به مرحله اجرا گذاشت؟ به عقیده من غلطگیری خود حتی در آزمایش و کنترل نیز، دشوار است و بعد توضیحی دادم که روشن کرد که هدف تصحیح نیست بلکه هدف بسط و گسترش و بدست آوردن و رشد دادن یک مهارت است. شاید این روشن شده باشد که یک فکر باید به این درد بخورد که به یک خروجی درست تبدیل بشود و برای این لازم است یک عادت بهتر جای خود را به آنکه در قبل وجود داشته بدهد. تا زمانی که به این هدف نرسیم باید قبول کنیم که خود آزمایش هم چیزی بیشتر از یک فکر نیست.
پیشرفت بدون کسب های مهارت های جدید ممکن نیست. بدون اقدام و اجراء و رفتار مناسب تمام فکر ها و هرگونه خودآزمایشی بی فایده است.
پس بر این اساس، اصل را بر این بنا میکنیم که: عادت کنیم برای اقدام و انجام دادن و نظریات و اهداف را به اجرا درآوریم؛ حاصلِ مهارت ها و توانمندی را کسی کسب میکند که در پی تکرار و تکرار باشد تا اینکه فن و مهارت را به دست بیاورد.
به این دلیل باید انسان به این قانون گرانبها توجه داشته باشد. تمام اهداف و خواسته ها حتی کوچکترین آنها افکار و اندیشه را باید فوراً به مرحله اجرا درآورد. خودت را تشویق کن و همینطور با خودت و در خودت متقاعد بمان و نگذار که هیچ چیزی تو را سرد کند! تا زمانی که چیزی ملکه ذهنت و در تو بدیهی شد، غیر ممکن، ممکن میشود و درهای بسته باز میشوند و آن را به اشکال گوناگون میشود پیدایش کرد.
۱ نظر