حین کار شما اعتراضی داشتید؟
بله نشان هم میدادم. با چند چیز دیگر هم مشکل داشتم. یکی مخاطب زیاد داشتن بود. اساساً موسیقی ما با این سازگاری ندارد. نقص معماری موسیقی قرار نیست با اسپیکرهای بزرگ رفع شود. ما نه سازهایمان را درست کردیم نه معماریمان را. رفتهایم سراغ آمپلیفایر: این هم مثل همان قوانین ارشاد است، دیگران برایمان دانهدانه همهچیز را میسازند: هرآنکس که دندان دهد نان دهد! شما یک کوارتت زهی را میشنوید در کلیسا بی هیچ میکروفونی. اما اینجا میروید کنسرت تکنوازی سهتار. سههزار نفر هم شنونده دارد. یکی در بالکن پنجم نشسته گوش میکند. و یک انسان ۱ در ۲ سانت میبیند که برای شنیدن سازش و هیس هیس کردن برای ساکت کردن شنوندگان بیحوصلهی اطرافش احتیاج به یک دوربین شکاری و یک عصا از چوب گیلاس هست: خوب برو خانه موسیقی را با خیال راحت گوش کن.
بین این جمعیت چه حس مشترکی رخ میدهد با آن ساز آمپلیفاید شده؟ در موسیقی کلاسیک در یک سالن چندهزار نفره ۱۵۰ نفر دارند ساز میزنند. معماری هم کاملاً متناسب موسیقی است. معماری موسیقی ما کجاست؟ کسی به این فکر نکرده است. صحنهی این موسیقی کو؟ برای همین میگویم موسیقی ما موسیقی بازاری نیست. اگر میخواهی کلاهی از این پوست بسازی باید بلایی سرش بیاوری که آوردهاند. خوانندههای امروز ما لازم نیست خیلی صدا هم داشته باشند الحمدالله میکروفون هست.
و در پایان اگر بخواهیم به نسل امروز برسیم؛ همانطور که در ابتدا گفتم جالب بود که بعد از آن خلأ، نسلی که ظهور کرده، به نظر وسوسهی مخاطب دارد و در این کار موفق هم بوده. شما چطور میبینید این مسأله را؟
به نظر من مخاطبی ندارند. روی صحنه بودن یک چیز است و پیرامون صحنه بودن یک چیز دیگر. ما اشکالی در برداشتهایمان داریم از اینکه هرکسی چه هست و چه انتظاری ازاو میرود. مثلاً کسی را که میبینیم روی صحنه نوازندگی میکند در صندوقش چند ژتون دیگر هم میاندازیم و میگوییم آهان پس این موزیسین تمام عیاری هم هست. آهنگساز هم هست ، تئوریسین هم هست و کلاً باسواد است. ولی کسی را که نمیبینیم میگوییم پس اینها هم نیست. باید تفکیک کنیم کسی را که روی صحنه مینوازد و نوازنده است از یک آهنگساز. در موسیقی هنری، مخاطب داشتن چندان چیز مهمی نیست. مگر شهنازی مخاطب داشت؟ شما شهنازی را زنده کن بگو امشب کنسرت دارد: غیر از ۳۰۰ نفر کسی حاضر نیست برود و کنسرتش را ببیند. بگویید پایور امشب کنسرت دارد. چه کسی میرود کنسرت پایور ببیند صرفاً به این انگیزه که میخواهم از ساز پایور لذت ببرم؟
جامعه امروز فراموش کرده که نکته بین باشد و حساس. برای گذران وقت کنسرت میروند. این موسیقی، موسیقی سرگرمی نیست. هیچ وقت هم نبوده. برای عموم مرغ سحرش سرگرمکننده است. آن چیزی که از موسیقی ما مانده و هست با تأکید بر اینکه نمیخواهم حرف سنتگراها را تکرار کنم، موسیقی ایرانی نیست اگر راستش را بخواهید.
موسیقیای که وقتی روی سن میآید دارای رپرتوار و ابزارآلاتیست که در این موسیقی هیچ وقت نبوده موسیقی ایرانی نیست. حتی میخواهم بگویم صدایی که در ضبطها میشنویم هم صدای سازهایمان نیست. موسیقی ما موسیقی سالن سه چهارهزار نفری نبوده و نیست. مخاطب موسیقی ایرانی، همیشه هزار نفری بوده در شکل خالصاش و الان هم هست. یعنی هرچیز روشنفکرانه و قابل تحلیل و محتاج به پیشزمینهبودن در این جامعه مخاطبش همین حدود بوده و هست و هرچیزی مثل سریال هفتگی که پیشزمینه نمیخواهد مخاطبش صدبرابر است. کمااینکه تیراژ کتاب هم همین است. هنرمند روشنفکر باید کار خودش را بکند. موسیقی جدی همیشه تحت حمایت اشراف یا سوبسید دولت بوده. حالا که اینجا به خودش واگذاشتهشده، نتیجه شده این. شما با قطعه ساختن آنطور که درویشخان میساخت مگر پولدار میشوید؟
مگر درویش به پول یا بازار و فروش فکر میکرده هنگام ساختن؟ برای حفظ جریان روشنفکرانه و با پشتوانه، همیشه نیاز به یک ثبات اقتصادی و فرهنگی هست وگرنه میشود موسیقی که برای پول ساخته میشود و بس. ملودیهای ساده و بسیار سرراست که سریع ارتباط برقرار میکنند. موسیقیای که نیاز به فکر کردن ندارد. در ادبیات، گلشیری و ساعدی و دولتآبادی رمان مینویسند برای اینکه باید بنویسند. یک وقتی هم حسینقلی مستعان پاورقی مینویسد و فلان مجله میگوید تا ۶ ماه بنویس من پیشپیش چکاش را میکشم. هنرمندی که سالی سه آلبوم میدهد احتمالاً زیاد ویتامین میخورد. چطور میشود یک نفر هرشب روی سن باشد و بتواند موسیقی غیربازاری تولید کند؟! بنابراین مشخص است که مخاطبی نیست و در برداشتها سوءتفاهم وجود دارد.
ماهنامه شهر کتاب
۱ نظر