شناخت کالبد گوشهها (*)
سرانجام آخرین حلقه از پژوهشی که ربع قرن از عمر یک موسیقیدانِ پژوهشگر را به خود اختصاص داده بود کامل و به جهان موسیقی ارایه شد. داریوش طلایی با انتشار «تحلیل ردیف: براساس نتنویسی ردیف میرزا عبدالله با نمودارهای تشریحی» (۱) سومین و به گمانی آخرین گامش را در راه کشف دستور زبان موسیقی دستگاهی (۲) برداشت. با این گام، تریلوژی/سهگانهی او کامل شد. در گام نخست او با فهرست کردن، دستهبندی و تحلیل دانگهای مولد و سپس ترسیم نقشهی مقامشناختی هر دستگاه در کتاب تئوری و مقالهی تکمیلیاش زیرساختهای انتزاعی ردیف را تبیین کرد (طلایی ۱۳۷۲ و ۱۳۷۸).
در گام دوم که فرآوردهی جانبی یک نغمهنگاری ردیف است با نغمهنگاریای برگرفته از روش بسیار ریزبینانه، پیچیده و گسترشیافتهی مسعودیه (۳)، که به شدت برای مقاصد آموزشی ساده (۴) و سازگار و با ابداعاتی همراه شده، ساختار گوشهها را در سطح جمله و نقشمایههای سازنده تجزیه و تحلیل کرد. و سرانجام در گام پایانی که تحلیل ردیف نام یافته، ساختار درونی گوشهها را در سطح بزرگتر از مقیاس جملهها تفسیر کرد (۵).
بدین ترتیب طلایی در فاصلهی پژوهش نخست تا پژوهش امروزیاش نوعی شمای ساختار سلسلهمراتبی را از ردیف به دست داد که مبتنی بر زیرساخت انتزاعی، جمله و نقشمایههای (۶) عینی و نظامهای تجمعی حاصل از چند جمله به عنوان پارههای گوشه است. به بیانی او به آرامی از سوی ریزساختارها به سوی ساختارهای متوسط حرکت کرده است. و این نگاهی است که در خود عمل موسیقی دستگاهی به مفهومی خوداگاهانه به بیان درنیامده بود. پس بیشینه از همین زاویه است که میتوان کار علنی انجام شده در کتاب را در ترازو نهاد و سنجید.
پی نوشت
*- این مقاله در شمارهی ۷۲ فصلنامهی ماهور منتشر شده است. در نسخهی چاپی در بخشهای آغازین مقاله، بنا بر نظر تحریریه جرح و تعدیلهایی اعمال و به قول معروف دچار «ممیزی» شد. نسخهای که اکنون میخوانید نسخهی کامل و بدون جرح و تعدیل است.
۱- از این پس برای راحتی کار همه جا «تحلیل ردیف» نامیده شده و ارجاعات به آن هم بدون تاریخ انتشار و نام مولف و تنها با شماره صفحه صورت گرفته است.
۲- او خود این تعبیر را در کتابهای پیشینش به این شکل بهکار برده است: «همان گونه که دستور هر زبانی از درون همان زبان کشف و تدوین میشود، تئوری موسیقی هر ملتی نیز فقط با شناخت و تحلیل درونمایهها و ویژهگیهای موسیقی همان ملت به دست میآید […]» (طلایی ۱۳۷۲: ۹)
۳- این که طلایی در شکل دادن روش نغمهنگاری ردیفش تحت تاثیر محمدتقی مسعودیه بوده یا نه، جایی در کارش تصریح نشده اما به عنوان یک نظریهی متقاعد کننده میتوان آن را طرح کرد، به ویژه که هدف طلایی (و نه شیوهی پیادهسازی و نتایج) از زیرهمنویسی یا به بیان دقیقتر متناظرنویسی (Synoptic Transcription) با مسعودیه تقریبا یکسان است. به این دو واگویه دقت کنید: «برای اینکه بتوان تغییرات ملودی را با هم مقایسه نمود، در آوانویسی سعی میشود آنها را بدون توجه به ارزش اصواتشان، دقیقا زیر هم نوشت.» (مسعودیه ۱۳۶۵: ۵۷) «نکته دیگر جملهبندی و نشان دادن رابطۀ جملات با هم است. به این منظور، با زیر هم قرار دادن جملاتِ مرتبط با یکدیگر توجه هنرجو به این ساختار جملهبندی جلب شده است.» (طلایی ۱۳۸۵: چهار)
۴- سادگی یکی از ویژگیهای کار نظری طلایی است که دیگران هم به آن اشاره کردهاند از جمله (فاطمی ۱۳۹۳: ۱۲) و حجاریان در معرفی بسیار کوتاهش از کتاب اول طلایی (Hajarian 1996: 6).
۵- اخیرا در چاپ دوم تحلیل ردیف بخشهایی به کتاب اضافه شده که من با لطف فراوانِ مولف و پیش از انتشار چاپ دوم ولی پس از انتشار نخست مقالهام به آنها دسترسی یافتهام. در این ۱۱ صفحهی افزوده همان نمودارهای کارهای قبلی طلایی (۱۳۷۲) را با ظاهر اندکی متفاوت میبینیم که علاوه بر کامل کردن بخش نظری کتاب، شمای درستتری هم از پیوستگی تحلیل ردیف با دیگر نوشتههای طلایی بهدست میدهد.
۶- طلایی برخلاف تجزیه و تحلیل دامنهدار مسعودیه یا برخی پژوهشهای متاخرتر هرگز به طور مستقیم به نقشمایههای موجود در ردیف، به عنوان موجودیتهای مستقل نپرداخته است بلکه چون با یک علامت گرافیکی ابداعی (کادرهایی که تکرار نقشمایهها را نمایش و امکان آزادی به نوازنده میدهند) برخی از آنها را متمایز ساخته، توجه به نقشمایهها را میتوان نوعی فراوردهی جنبی کار او به شمار آورد.
۱ نظر