هنوز هم در نمونههای نسبتا موفق از همین طریق زایش و آفرینش صورت میپذیرد. بدین ترتیب اگر حتا چنین تحلیلهایی به کشف و دستهبندی قاعدههای عام دستوری منجر میشد باز هم موفقیت تحلیلها در این بُعد قابل پرسش بود چه رسد به اکنون که به نظر میرسد جز نوعی دستهبندی کلیِ انعطافپذیر، قاعدهمندی فرمی دیگری پیدا نشده است (۱۸).
چنین هدفی به خودی خود هدفی شایستهی توجه است اما به نظر میرسد دست کم از راهی که طلایی رفته است کاملا میسر نمیشود. علت این است که تنها یک نمونه متعین از یک چیز تحلیل شده است. دستور زبان، اگر اصلا دستور زبانی به آن مفهوم که طلایی میگوید موجود باشد، آنگاه از خود کشف حجاب خواهد کرد که چند نمونه از متنهای متعین (در اینجا چند ردیف) مقابله و تحلیل شوند. زیرا تحلیل یک متن منفرد، هر قدر هم کلیدی و مهم، چیزی بیش از قاعدهی آزاد درونی یک تک مثال را فرو نمی گشاید. در کتاب حاضر شاید بتوان دستهبندی کالبدشناسانهی شش گانه را به اعتبار بررسی تعداد زیادی گوشه در متن یک ردیف معتبر دانست اما قطعا بر سر حد و مرزهای تعیین شده برای هر یک از آن اجزای شش گانه در متن هر گوشهی منفرد، به همین دلیل یاد شده میتوان چون و چرا کرد.
هنگامی که از یک سو قواعد همهشمولی نباشد که براساس آنها بتوان اجزای کالبد را تشخیص داد و از سوی دیگر کالبدشناسیِ خود یک متن تنها براساس خودش انجام شده باشد ناگزیر در تقطیعی که برمیآید عوامل دیگری بر تحلیل چیره میشود. از همه مهمتر تفسیر منحصر به فرد یک نوازنده یا یک سرچشمهی روایت است. این که کدام محدوه یک جمله است یا کدام ناحیه یک ناحیهی معرف است و مانند آن، به یک اجرای ثبت شده یا معتبرِ شناخته شده محدود خواهد شد.
در اینجا خصلت توصیفی کار راه بر کشف قاعدهای که بتواند زایشی هم باشد میبندد. هر چه تحلیل شود درباره چیزی است که در این مثال خاص روی داده است و نه آنچه بنابر قاعده میتواند در همه جا روی دهد. چنین مشکلی تنها مختص ردیف نیست هر کجا که یک تفسیر هنرمندانهی مفرد (یا به بیانی یک تک اجرا) در جای تحلیل قرار گیرد مسایلی مشابه پیش خواهد آمد (۱۹).
پی نوشت
۱۸- محتوای موسیقایی گوشهها تا کنون نسبت به فرمولبندی شدن مقاومت زیادی بروز دادهاند شاید جز در مورد وجود/چگونگی زیرساختهای مقامی مشخص. گوشهها آنطور که گرایشهای سنتگرای محافظهکار موسیقی ایرانی به آنها نگاه میکنند عینیتر از آن هستند که تن به فرمولبندی بدهند. برای روشن شدن سطح تعینیافتگی کافی است به این واگویه از محسن حجاریانِ موسیقیشناس دقت کنیم که حتا موضوع به مراتب انتزاعیتر چون مقام را نیز دارای اندازهای محدودکنندگی میداند: «به طور مثال دایرهی اجرایی زابل در دستگاه سه گاه دارای سر و ته معینی است که اجازهی تفسیر چندانی هم به نوازنده نمیدهد و این از جمله خاصیت پشت بستگی گوشه است.» (حجاریان ۱۳۷۹: ۱۴۶) همچنین این با یافتههای پژمان طاهری که معتقد است بخشهای افتتاحیه و اختتامیهی یک گوشه کمتر در روایتهای مختلف دستخوش تغییر شده/میشود، نیز نزدیک است (طاهری ۱۳۸۲: ۳۵).
۱۹- امروزه اکثر نظریهپردازان و موسیقیشناسان تجزیه و تحلیل موسیقی را تا اندازهای کنش مبتنی بر تفسیر میدانند (برای مطالعه ی گسترده تر رک. (صداقت کیش ۱۳۸۹ الف و ۱۳۸۹ب)). اما جز موارد افراطی، سطحی از تفسیر که آنها در ساخت تحلیل میبینند با این اندازهای که در ردیف موجود است کاملا متفاوت است.
۱ نظر