شیوهها و متدهای آموزشی در هر زمینه و سطحی، با توجه به سن و سال هنرجو نیاز به بازنگری دارد. مسلما شیوهی آموزش و برخورد با هنرجوی کودک تفاوت عمدهای با شیوهی آموزش با بزرگسال دارد. مسالهای که متاسفانه بسیاری از اساتید به آن نگرشی کلی دارند و این ظرافت در تفاوتهای آموزشی را امری جدی قلمداد نمیکنند. اگر علاقهمند به فراگیری گیتار برای فرزندان خود هستید، مواردی که ارائه میشوند شامل نکاتیست در جهت ارتقای فراگیری و شکوفایی فرزندان که به عنوان شیوههای آزموده شدهی موثر آموزشی میتوانند به کار گرفته شوند. چه در منصب استاد باشید یا در مقام والدین، برای کمک به رشد و آموزش فرزند یا هنرجوی خود میتوانید از آنها بهره ببرید.
۱- از چه سنی میتوان فراگیری گیتار را آغاز کرد؟
با اتکا بر تجارب اساتید در حیطهی آموزش به کودکان و بررسیهای آماری، بهترین میانگین سنی برای آغاز فراگیری گیتار را پنج تا شش سالگی تخمین زدهاند. گرچه برخی معتقد هستند کودک میبایست از سن پایینتر آموزش گیتار را آغاز کند که تدقیق در این مبحث ملزم به ارجاع به بسیاری از جنبهها و مفاهیم روانشناختی دارد که در این مقال نمیگنجد.
در سنین پایینتر فرزندان خود را میتوانید در “کلاسهای مخصوص موسیقی کودک” که به نام موسیقی “ارف” مطرح میباشند – ثبت نام کنید. چرا که بسیاری از مفاهیم پایه و اولیهی موسیقی در این کلاسها با تکنیکها و روشهای مناسبی که برای کودکان تدوین شدهاند به هنرجو منتقل میشوند که غالبا چنین متدهای آموزشی از عهدهی مدرسین ساز خارج میباشد. بالاخص در سن مد نظر ما، کودک نیازمند فعالیت دستهجمعی و انس گرفتن با موسیقی در محیطی مفرح و سرشار از شادی است و در چنین بستری والدین و مدرسین میتوانند بسیاری از نقاط ضعف و قوت را رفع یا تقویت کنند که در نتیجه این امر میتواند کمک شایانی به انتخاب ساز و مشخص کردن ادامهی مسیر در دنیای موسیقی داشته باشد.
بررسی فواید موسیقی و تاثیرات مثبتش بر روحیه و روان انسان در این مبحث نمیگنجد اما باید توجه داشته باشید که موسیقی و فراگیری ساز را برای فرزند خود صرفا محل و بستری برای سپری کردن اوغات فراغت و بازی در نظر نگیرید. مقلامات علمی و روانشناسی بیشماری منتشر شدهاند که تاثیرات شگرف و مثبت موسیقی و نواختن ساز را بر روی شخصیت انسان به اثبات رساندهاند. چه بسا افراد مشهوری که اذعان داشتهاند نواختن و شنیدن موسیقی، جوهرهی منبع الهام و نبوغ آنها را فعال کرده است که در تمام جنبههای زندگی آنها تاثیر گذار بوده است.
یک مثال ساده:
در هنگام نواختن ساز، دست چپ و راست به طور کاملا مجزا از یکدیگر فعالیت میکنند، چشمها نتها را مرور میکنند، پا به عنوان عامل کنترل ضرب عمل میکند و گوشها به عنوان اساسیترین اجزا، وظیفهی تشخیص اصوات را بر عهده میگیرند.
گرچه هر کدام از اجزا به ظاهر به طور منفک فعالیت میکنند، اما همگی در مسیری با هدفی مشخص قرار گرفتهاند که مغز وظیفهی ساماندهی و همراستا کردن آنها را دارد و این هماهنگی موجب افزایش سلامت سیستم اعصاب مرکزی، بالابردن تمرکز، و حتا کاهش برخی از اختلالات روانشناسی میشود که در واقع ابعاد دامنهی تاثیراتش در تمام زندگی فرد گسترانده میشود.
۱ نظر