باربد و روزگار او
در خراسان زمین، شهرکی کوچک به نام نسای کوچک وجود داشت. در خانواده یکی از اهالی این شهر، کودکی به نام باربد دیده به جهان گشود که بعدها ستاره درخشانی در آسمان هنر ایران زمین گردید. او بخشهایی از گاثاها (سروده های مقدس اوستا) را از بر کرد و افزون بر این چندین رساله و کتاب و تاریخ نامه و آیین نامه را از بر نمود. مردم او را گسن گفت یعنی سرود سرا می نامیدند. سالها بعد او به همراه خانواده و ۶۰۰ خانواده دیگر نسای کوچک را ترک کردند و به یکی از مراکز فرهنگی و علمی خراسان، یعنی مرو نقل مکان نمودند. اهل ساز و آواز مروی در هنر اجراکنندگی رویه و سبک خاص خود را داشتند. قابل ذکر است که هنر نوازندگی و خوانندگی پارتی در سیمای هنر آوازخوانی مروی تجسم خود را یافته بود. شیوه باژخوانی مرویان مانند زمزمه بوده و عادتا در روزهای جشن، یادبود پهلوانان و جشن های مردمی در دور خوان آراسته و پر ناز و نعمت صورت می گرفته است. بنا به تاکید مسعودی در مروج الذهب متن این شکل موسیقی، اساسا از کتاب زمزمه ی زردشت انتخاب می شد.
حیات موسیقی شهر مرو به هنر آوازخوانی و نوازندگی باربد تکان تازه داد. باربد اسرار هنر باژ گفتن، زمزمه های موبدان خراسان را در همبستگی با تمام سنت های اصیل مردمان ایرانی الاصل در ساز و لحن خود تجسم نمودن میخواست. او ژانر و شکل و نوع های معمولی ساز و آواز آن روزگار را که عبارت بود از ترنیک (ترانه)، چکامک ( چکامه، سرود)، فهلویات، روستک ترنیک (ترانه های روستایی) می خواست با مضمون و افاده های رنگین رفعت دهد.
همیشه، هر ساعت و روز، هفته و ماه در پی جستجو و آموزش بود. برای ترانه های تازه اش از سرودهای نیایشی، حماسی، موسمی اوستا، اشعار تازه انتخاب میکرد. او در برابر عمر دوباره بخشیدن به اصول هنر اجرای نیاکان همچنین موسیقی یونان، هند، چین، بابل، شام و مصر و روم را می آموخت و از آن بهره های تازه می گرفت. از استعداد فوق العاده باربد پدر شاعرمنش و رامشگرش فخر می کرد.
باربد در تمام ایران زمین مشهور شد. چنانکه راویان اخبار متذکر میشوند، باربد جوان با ساز و نوای دل انگیزش دل اهل خراسان را تسخیر کرده بود. اهل فرهنگ و هنر و تاریخ نویسان عجم و عرب او را افتخار خراسان و مردمش معرفی می کردند.
باربد آرزوی موسیقی خیز نمودن ایران را در سینه می پرورید. با اینگونه احساسات و آرزوهای میهن پرستانه و افتخار و غرور تخمینا به سال ۶۱۰ میلادی راه تیسفون در پیش گرفت. البته رامشگران پایتخت امپراطوری پیشتر از این از استعداد بی نظیر باربد با خبر بودند و همین امر موجب رشک سرکش، رئیس خنیاگران دوره ساسانیان بود.
او از این خوفناک بود که روزی این جوان نسایی که با نسبت مروزی شهره ی خاص و عام شده بود، جای او را بگیرد. از این رو سرکش از تمام امکانات خود استفاده میکرد تا سد راه آمدن باربد به پایتخت و دربار شود. باربد مدتی با مردم تیسفون در مهمانسرای پایتخت به عنوان مسافر اقامت داشت. او از طریق کارگزاران دون پایه ی دربار و اهالی شهر از محل بوستانسرا و محل برپایی جشن خسروپرویز آگاه شد.
خسروپرویز که ذاتا مردی هنردوست، فرهنگی و سیاستمداری توانا بود، می کوشید تا شکوه و جلال سلسله ی خود را از طریق به خدمت گرفتن چهره های بزرگ فرهنگی و هنری باز هم ارتقا دهد. در آن دوران باربد ۲۰ یا ۲۲ ساله بود. گاهی او را جهرمی ( شهری در نزدیکی شیراز) ولی اکثرا او را مروزی دانسته اند. همچنین گروهی از مورخان، ادیبان و دانشمندان در زمینه توانایی او در شعر و موسیقی، او را رودکی زمان ساسانی نامیده اند.
۱ نظر