در اینجا هشترودی به موضوع تمایز میان هنر غرب و شرق پرداخته و به درستی این تمایز را در نوع پیام اثر هنری جستوجو می کند، این موضوع نیز از مباحث مهم جهان معاصر بوده و نقش هنر شرق را در آینده جهان نیز روشن می کند. بد نیست که عین جملاتش را بیاوریم. وی در بحثی که با یک دانشمند باستان شناس داشته می گوید؛ «او مدعی بود که هنر شرق در برابر هنر یونانیان قدیم بی ارزش بوده و فی المثل مانند آثار طفلی که تازه با کاغذ و قلم آشنا شده باشد مجسمه های هندی و چینی در برابر زیبایی مجسمه های یونانی مانند هیاکلی ناموزون و نفرت انگیز جلوه گر می شود.
اگر موضوع به مانند مساله یی علمی مطرح و قواعد پرسپکتیو و اندام شناسی هنری رعایت شود، حق همین است که گفته شد، اما از نظر تاریخ، هنر یونانی و هنر چینی طرح مساله بدین صورت به قول منطقیون قیاس مع الفارق است؛ یونانی زیبایی را در تناسب اندام دیده و به سیاق اندیشه مثبت علمی رعایت نسبت هندسی و قواعد پرسپکتیو را مدنظر داشته است.
در حالی که چینی پیکر بودا را به منظور نمایش اندیشه مخفی نیروانا و حال فراغت مطلق که باید به فیلسوف دست دهد، برپا می کرد. نه چنان است که پیکرتراش چینی از ساختن مجسمه یی از زن زیبا با لطف و تناسب خاطرپسند ناتوان بوده، بلکه غرض او در نمایاندن جهان نامرئی اندیشه ها و جهان ها بود و در راهی سیر می کرد که یونانی هنرمند به آن عنایتی نداشت.
نقد هنری در این مورد با حکم ثابت علمی میسر نیست و نتیجه یی که از این راه حاصل می شود مخدوش و شاید بسیار ساده دلانه باشد.» به بیانی دیگر اگر هنرمند غربی در پی ردیابی عناصر زیبایی شناسی جهان عینی بود، هنرمند شرقی کاری دیگر می کرد، او می خواست به جوهر درک زیبایی شناسی درونی دست یابد، از این منظر او پیامی را از درونش به جهان خارج می فرستاد.
او کاشف جغرافیای درونش بود. این تمایز، تمایز دو فرهنگ خاک در غرب و آب در شرق است. حدیث تقابل عالم واقع با ذهن در مقابل حدیث تقابل جهان درونی و عالم المثالی با عین. بنابراین موضوع به ناتوانی یکی نسبت به دیگری مربوط نمی شود، بلکه موضوع تمایز دو نگاه است. در اینجا باید این نکته را متذکر شویم که اصولاً یکی از خطرات نقد آن است که جای علت و معلول در آن تغییر کند. این جایگزینی به ویژه در برخی از تحلیلگران به دلیل تسلط روحیه تحقیرشدگی است.
۱ نظر