هنر از طریق نگاه به جهان آرزومندی پدید می آید اما علم از طریق نگاه به جهان تجربیات. به طریق همین وجه درونی زایندگی هنر اثر هنری را تبدیل به پدیداری همچون یک منبع می کند، در حالی که اثر علمی پدیداری همچون وسیله است. وجود افق آرزومندی در اثر هنری مفاهیم اخلاقی زشتی و زیبایی را در آن متبلور می سازد، در حالی که وجود تجربه در اثر علمی مفاهیم عقلایی مربوط به درستی و نادرستی را. می دانید که هرچه در جهت آرزوهایتان باشد برایتان زیبا و برعکس آن زشت تلقی می شود.
زیبایی اثر هنری از یک سو و نگاه به آن همچون منبعی برای شناخت گسترده است که به آن خصلت جاودانگی می دهد چرا که با هر بار نگاه به اثر هنری که دارای خصلت استمرار زمانی است می توان به حوزه هایی جدید از شناخت دست یافت.
اصولاً هر اثری دارای دو میدان نفوذ است. اینان عبارتند از میادین مکانی و زمانی. یک اثر می تواند در حوزه مکانی و جغرافیایی گسترده نفوذ کرده و عده زیادی را مفتون خود کند، اما این جریان پس از مدت کوتاهی رو به افول می گذارد و اثر کم کم حتی از یادها هم خارج می شود. در مقابل با آثاری روبه رو می شویم که از نظر دامنه مکانی محدود اما دارای دامنه زمانی گسترده یی هستند و سرانجام می توان به آثار محدود گروه سوم اشاره کرد که دارای هر دو میدان مکانی و زمانی اند.
برای مثال آثاری که آنها را هنر روز می نامیم همان آثاری هستند که دارای دامنه ای مکانی اند و آثار دارای استمرار حضور زمانی به دو گروه غالب با دامنه زمانی گسترده و دامنه مکانی محدود هستند و با دارا بودن هر دو دامنه تقسیم می شوند. برای مثال شعر حافظ در گروه سوم، موسیقی کلاسیک و برخی از آثار دیگر هنرها در گروه دوم و سرانجام آثار عامه پسند در گروه سوم قرار می گیرند. البته یک اثر هنگامی حضور فعال زمانی در یک جامعه پیدا می کند که مدام در قلمرو درک نوآورانه از خود قرار گیرد و تا زمانی که این جریان استمرار دارد آن اثر نیز حضور خواهد داشت. برخی از آثار نظیر موسیقی باخ یکصد و اندی سال پس از مرگش توسط مندلسون کشف و طبقه بندی شدند.
در این میان بدترین بلایی که می توان بر سر یک هنر آورد آن است که آن هنر را به جای یک منبع تبدیل به وسیله کنیم، بدین ترتیب دامنه زمان آن را از وی سلب می کنیم. هر دو بخش سیاست و اقتصاد مایل به چنین کاری در هنر هستند.
۱ نظر