خانلری، از همان زمان که در دارالفنون تحصیل میکرد، با شادروان روح الله خالقی (موسیقیدان نامدار) مجالست و مؤانست و دوستی داشت. خالقی در کتاب سرگذشت موسیقی ایران نوشته است: یکی از خاطرات خوش آن ایّام، پیدا کردن چند دوست بود که از دوران تحصیل در دارالفنون باهم آشنا شدیم.
دو تن از آنها، جواد صدر و عبد الامیر رشیدی، حقوق را انتخاب کردند و ابو الفتح، با اینکه ذوق شعر داشت، شغل نظام را پیشه کرد و حالا سرهنگ است.
پرویز ناتل خانلری و من هم شعبهء ادبیات را دنبال کردیم. تا دوران تحصیل ادامه داشت و حتی چند سال بعد که به خدمت دولت وارد شدیم، حتما هفتهای یک شب باهم بودیم، تا اینکه به تدریج گرفتاریهای زندگی از هم دورمان کرد، ولی همیشه قلبمان به هم نزدیک است…» (ج ۲، ص ۳۳۷).
چند سطر بعد خالقی نوشته است:
خانلری از همان موقع ذوق شعر داشت و به سبکی نو و ممتاز شعر میسرود و حالا از گویندگان بزرگیست که پیروان بسیار دارد. چند آهنگ هم در همان دوران تحصیل ساختم که وی اشعارش را گفت مانند نغمهء فروردین (همان کتاب).
استاد خانلری، خود در تقریر شرح زندگیاش (برای آقای ید الله جلالی پندری) گفته
است:
… پس از آن، در ضمن اینکه در همان دبیرستان بودم، دوستی با مرحوم روح الله خالقی دست داد. مرحوم خالقی در کلاس پنجم دبیرستان همکلاس من بود. خیلی با او محشور بودم و آهنگهایی که او میساخت و کنسرتهایی که داشت، شعرهایش را من میگفتم این اولین دفعه بود که شعرگونهای از من در ورقهای چاپ میشد که آن را به دست تماشاچیان میدادند.
البته مرحوم خالقی، سنّش زیادتر از من بود، از مدرسهء موسیقی درآمده بود و برای شغل اداری میخواست دیپلم دار الفنون بگیرد (مجلهء آینده، س ۱۶ ش ۵ و ۸، ص ۴۳۲).
بجاست اشعار دو ترانه را که آهنگ آنها از شادروان روح الله خالقی و شعرهایش از زندهیاد استاد دکتر پرویز ناتل خانلریست در اینجا نقل کند:
نغمهء فروردین
بخش نخست
ابر نوروزی برآمد بر روی کهسار
باد فروردین وزید و از هر سو به گلزار
روی بوستان ز گلها پر از نگار است
دور عشق و روز دیدار روی یار است
ابر گوهر بیز
باد عطرآمیز
کرده بستان چون
درگه پرویز
شد چمن رنگین
از گل و نسرین
هان بده ساقی
بادهء نوشین
بخش دوم
ژاله چون سحر زند بوسه بر روی گل
قسامه گل ز شرم آن کند چهره همرنگ مُل
عرصهء گلزار سراسر پر از زیب و فر
گشته بوستان به خوبی بهشتی دیگر
در چنین گلزار
گفتمت زنهار
جام می بر گیر
درد و غم بگذار
در غم دوران
مِی بوَد درمان
چارهء اندوه
جز به می توان
آهنگ دیگر«نوبهار»نام دارد. خالقی دربارهء این ترانه نوشته است:
دیگر آهنگیست به نام نوبهار که در فروردین ۱۳۱۱ که به اتفاق پرویز
خانلری و تقی آزرمی، یک هفته به امازاده قاسم رفته بودیم، اوقات خوش جوانی به شعر و موسیقی میگذشت، در همان جا ساختم و پرویز اشعارش را چنین سرود:
همان درآمد بار دیگر نوبهار
زین سپس ما و کنار جویبار
شد به کام دل گر ره روزگار
ساقیا برخیز و جام می بیار
***
دشت و هامون سر بسر بر زیبایی و حسن و فر است
بر سر هر شاخه گویی از زمرد زیور است
بیدلان را مایهء شادی وفایدلبر است
دلبرا یاری دگرسان کن که سال دیگر است
***
ای دل آمد جشن نوروزی فراز
خیز و دیگر گونه کن آیین ناز
از وفا با این دل پژمان بساز
تا نهم بر پای تو روی نیاز
(سرگذشت موسیقی ایران، ج ۲، ص ۳۳۸)
۱ نظر