تفکر امپرسیونسیم (Impressionism) در قرن نوزدهم از فرانسه آغاز شد، تفکری که درست بر خلاف روشهای آکادمیک هنری موجود مانند رئالیسم شکل گرفت. این تفکر تقریبا” در تمامی هنرها رسوخ کرد اما حرکتهای ابتدایی توسط نقاشانی چون Claude Monet و Pierre-Auguste Renoir و Alfred Sisley و …. آغاز شد.
نظر این هنرمندان این بود که با تصاویری رویایی که انسان در ذهن دارد، هنرمند راحت تر مینواند احساس خود را به مخاطبین القا کند تا اینکه عین واقعیت را در کار هنری بیان کند.
نقاشان امپرسیونیسم اغلب از رنگ های ساده و غیر ترکیبی در نقاشی هایشان استفاده میکنند، رنگها را در مرز عوض شدن بدون حساب و کتاب خاصی درهم میدوانند، اغلب سعی در
نمایش جهت قلم خود بصورت مصنوعی دارند و بسیاری از آنها در نمایش نور خورشید یا رنگها اغراق های خاصی میکنند.
در هر صورت یک امپرسیونسیت سعی دارد دنیای واقعی را بصورت غیرواقعی و رویایی به تصویر بشکاند. مثلا” در نقاشی بالا رنگ ها دقت کنید، ببینید که چگونه رنگ قسمت برگ گلها با آب برکه قاطی شده و در یکدیگر محو شده اند و در کل یک حالت غیر واضحی تهیه کرده اند.
طرز تفکر امپرسیونیسیم به تدریج به سایر هنرها کشیده شد، مجسمه سازی، تئاتر، نویسندگی، سینما و … حتی موسیقی.
باوجو آنکه موسیقی برخلاف سایر هنرها توانایی بیان قاطع واقعیت ها را ندارد و یا حداقل باید بگوییم ما توان درک آنرا نداریم؛ اما هنرمند فرانسوی بنام کلادیو دبوسی (Claudio
Debussy) به دلیل حضورش در زادگاه امپرسیونیسم توانست این سبک تفکر را وارد دنیای موسیقی نماید.
دبوسی برای این منظور در کارهایش سعی در بیان داستانها و وقایع میکرد، او برای شکستن روشهای سنتی استفاده از نت های موسیقی از آکوردهای جدید مبهم، گامهای whole tone و
حرکتهای کروماتیک استفاده کرد.
از بارزترین نشانه های کارهای دبوسی استفاده از آکوردها بدون توجه به آکوردهای همسایه بود. حتما” میدانید یک سری قواعد و مقرراتی وجود دارد که وصل آکوردها را به هم مجاز یا
غیرمجاز میکند. دبوسی این قواعد را کنار گذاشت و سعی کرد به هارمونی پرصدا و رنگارنگ بصورت تنها نگاه کند و توجه خاصی به هارمونی های میزانهای بقلی نداشته باشد. در
کارهای دبوسی آکوردهای حل نشده یا فاصله های dissonance بوضوح مشاهده میشود.
برای مثال به این شکل نگاه کنید، دو میزان اول تم مشهوری از بتهوون است که خیلی به صراحت عقیده ای را بیان میکند. اما دو میزان بعدی حرف خاصی نمیزنه و فقط انسان را به رویا
می برد؛ آکوردهایی که شاید هدف خاصی مانند ملودی اول سنفونی بتهوون به انسان القا نمیکند.
ناگفته نماند که بسیاری از هنرمندان و منتقدین موسیقی، امپرسیونیسم را موسیقی اوج و قله موسیقی رمانتیک میدانند. تاثیرات امپرسیونسیم در موسیقی را میتوان در کارهای دیگر
موسیقیدانهایی مانند Ravel یا Albeniz و … هم مشاهده کرد.
اینهم قسمت هایی از قطعه Claire de Lune از Debussy
به این قطعه خوب گوش کنید، چه حسی به شما دست میدهد؟ احساس پرواز، احساس اینکه در خواب دارید رویای زیبایی را میبینید؟ احساس یک شب مهتابی در یک شالیزار که نسیم شالی ها
را نوازش می دهد؟
این قطعه را با Moonlight بتهوون مقایسه کنید.
سلام.
با تشکر از مطالبی که گفته شد، می خوام اشاره کنم که نام مهتاب رو خود بتهوون روی این قطعه نذاشته، بلکه لودویگ رلشتاب منتقد آلمانی این نام رو روش گذاشته که بعد از شنیدنش به یاد مهتاب دریاچه لوتسرن افتاده بود!
من فکر می کنم قصد بتهوون از این قطعه هرگز تصویرسازی مهتاب نبوده، فقط یه قطعه عاشقانه بوده… اما دبوسی واقعا روشنایی ماه رو با تفکر امپرسیونیسم به تصویر می کشه.
با تشکر…
امیر، عاشقتم پسر، داشتم این کار دبوسی رو گوش می دادم، یادت بودم، اومدم یه سری به این سایت خوب هرمونی تاک بزنم، این کامنت رو از تو دیدم، فوق العاده است …
فراموش کردم بنویسم کدوم کار، Clair de lune
damet garm mard
کار هنر بیان واقعیت نیست، امپرسیونیسم هم قصد بیان واقعیت ندارد.. کمی دقیقنر بنویسیم، بهتر است.
کار هنر “الزاما” بیان واقعیت نیست، کمی دقیقتر بنویسیم…
موسیقی دانان بعد از بتهوون روی سونات معرفوش نام مهتاب رو گذاشتن از اول قصد توصیف مهتاب نبوده
سپاس ازاین اطلاعات مفیدی که در اختیارمون گذاشتید.
سلام خیلی ممنونم از مطلبتون درباره ی دبوسی و موسیقی امپرسیونیسم