رابطه با یک متن مرجع دیگر
«Musicology: the Key Concepts» نام کتابی است تاثیرگذار که نویسندگانش،«دیوید بیرد» (۶) و «کنت گلاگ» (۷)، اذعان کردهاند که: «هدف این کتاب فراهم ساختن سلسلهای از ایدهها برای بحث و بررسی بیشتر است […] امیدواریم نقطهی آغاز تماسی را شکل بدهیم که از طریق آن راهی به سوی دیگر متنهای اصلی و مفاهیم مرتبط در پیش گرفته شود.»(Beard &Gloag 2005: IX)
قویا معتقدم که فرهنگ تحلیلی مفاهیم تحت تاثیر این متن قرار گرفته است. این میتوانست نکتهی مهمی نباشد اگر در جایی از نوشتهی فارسی تصریح شده بود که ساختار، ایدهی اولیه یا … از آن کتاب وام گرفته شده است و زمانی که مستقیما از کتاب الگو نقل میآمد مرجع آن هم مشخص میشد.
اما متاسفانه این اتفاق نیافتاده است.
نه تنها در ابتدای متن به خواننده گفته نمیشود که چه رابطهای میان کتاب حاضر و آن متن -که به گمان من الگوی کتاب قرار گرفته- برقرار است بلکه حتا در نقل بخشهایی از آن کتاب هم قواعد نقل قول رعایت نمیشود در حالی که در آوردن بعضی نقلهای دیگر دقت قابل توجهی (حتا گاه بیش از الگوی اصلی) به کار میرود.
برای این که ببینیم چه رابطهای میان دو متن برقرار است بند اول از مدخل «بینامتنیت/Intertextuality» را با دقت بررسی میکنیم (۸):
“Intertextuality is a concept that has developed through post-structuralism to signify thesense in which any text is defined through its relation to other texts. The term was coinedby Julia Kristeva in her seminal essay ‘Word, Dialogue and Novel’, originally publishedin 1967 (Kristeva 1986) and implies that the focus of interpretation shifts from creatorto receiver, a process that is also active in Barthes’s claim of the ‘death of theauthor’ (Barthes 1977, 142–۸).” (Beard &Gloag 2005: 71)(9)
«مفهوم بینامتنیت در آثار پسا-ساختارگرایان به این معنا مطرح شد که هر متن از طریق رابطهای که با متون دیگر مییابد ساخته و فهمیده میشود. این اصطلاح را نخستین بار ژولیو کریستِوا در مقالهی «واژه، دیالوگ و رمان» (۱۹۶۷) پیش کشید [۲۳۶: ۸۲-۱۱۳]. او نشان داد که هر متن نظامی بسته، مستقل و خودبسنده نیست، بل پیوندهایی محکم با متون دیگر دارد تا جایی که حتا میتوان گفت «از متون دیگر ساخته شده است».
مخاطبی که هدف او کشف معناهای متن باشد هنگام دریافت متن باید بتواند نسبت آن را با متنهای دیگر کشف کند. گاه پدیدآورنده خود در این مورد به شکلی توضیح داده است، اما در موارد زیادی هم یا نکته بر خود پدید آورنده معلوم نبوده و او ناآگاهانه متن خود را با متون دیگر مرتبط کرده یا به دلایلی در این مورد توضیح نداده است [۱۷]» (۱۰) (احمدی ۱۳۸۹: ۷۷)
چند جملهی اولیهی این دو متن به قدری به هم شبیه است که به سختی میتوان باور کرد دومی تحت تاثیر اولی قرار نگرفته باشد (۱۱). نکتهی جالب در مورد این مثال این است که هیچ اشارهای به منبع جملات اول نمییابیم، در حالی که بابک احمدی مرجع اصلی نوشتهی ژولیو کریستوا را حتا به شکلی دقیقتر از متن اولیه ثبت کرده است. چرا او در ادامهی متن از مطلب پر اهمیت «جابجایی تمرکز تفسیر از آفریننده به مخاطب» و اصطلاح مشهور «مرگ مولف» «رولان بارت» چشم میپوشد؟ بر ما روشن نیست.
پی نوشت
۶-David Beard
۷- Kenneth Gloag
۸- در صورتی که ترجمهی متن انگلیسی را در اینجا میآوردم این اشکال صحیح بر استدلال من وارد بود که شاید جانبداری در برگردان کردن باعث مشابهت بیش از حد این دو بند شده است از همین رو برای مقابله میان دو متن ترجیح دادم متن اصلی را در اختیار خوانندگان قرار دهم تا خودشان امکان بررسی داشته باشند.
۹- تاکیدها از متن اصلی است.
۱۰- اعداد درون قلاب روش ارجاع دهی کتاب بابک احمدی است که به همان شکل در اینجا هم حفظ شد.
۱۱- زیر بهمنی از کار انجام شدهی فرهنگهای دیگر، همگی در وضعیتی قرار داریم که بسیار ممکن است تحت تاثیر قرار بگیریم و متنهایی را بنگاریم که پنهان و آشکار تحت تاثیر متن دیگر باشد. خود من دستکم یک بار تجربهی این نوع تاثیر گرفتن را داشتهام. در حقیقت نمیدانم با این شکل هجوم اطلاعات و با این روند ارجاعات تا چه حد مفهوم «اصالت متن» به شکل قدیمیاش میتواند مصداق داشته باشد.
۱ نظر