اما هر چقدر هم که تحلیلگری موفق شده باشد نمودهای ارزشگذاری را حذف کند، به ناچار در دو نقطه داوریهای ارزشی در کارش دخالت خواهد یافت؛ یکی از این نقاط پیش از این بررسی شد و در جریان آن به این نتیجه رسیدیم که انتخاب ویژگیهای موسیقایی برای بررسی، حاوی نوعی ارزشگذاری است. این ارزشگذاری ممکن است مرتبط با متن خود قطعه باشد یعنی بتوان گفت «ویژگی مورد بحث در قطعه شاخص است» (۳۱)، یا مرتبط با علاقهمندیهای تحلیلگر یا ارزشهای تاریخی.
روشن است که در این دو مورد ارزشگذاری به مفهوم نقض کنندهی بیطرفی پدیدار میشود.
برای مثال در «شکافتن یک بافته» (۳۲) که تحلیلی ساده از یک آلبوم «محمدرضا فیاض» است، انتخاب فرم و بافت چندصدایی برای آنالیز و یافتن «تفسیر» فرمگرایانهی مرتبط با تکنیکهای موسیقی ایرانی برای آن بهخوبی ترجیح نویسنده را فاش میکند. نقطهای که بیش و پیش از آن نمایندهی ارزشگذاریهای تحلیلگر (از هر نوع) است، انتخاب خود قطعه برای تحلیل است (۳۳).
این موضوع را میتوان در انتخابهای «آلن فورته» (Allen Forte)، «هنریش شنکر» (Heinrich Schenker) و دیگر تحلیلگران دید (۳۴). بنابراین در بهترین حالات هم حضور پوشیدهی ارزشگذاری اولیه در لباس انتخاب موضوع، گریبان کار تحلیلی را رها نمیکند.
آنالیز دربارهی چیست؟ معطوف به چیست؟
تا این مرحله نشان داده شد که تجزیه و تحلیل نوعی کنش تفسیری است یا نوعی خواندن موسیقاییِ موسیقی، چیزی که بهنظر میرسد از این پس نیاز داریم در مورد آنالیز بدانیم این است که آیا این تنها هدف نهایی یک نوشتار تجزیه و تحلیلی است؟ که به نظر میرسد پاسخ داده شد: خیر. پس اگر اینطور نیست تجزیه و تحلیل معطوف به چیست؟ برای روشنتر شدن این موضوع به این گفتهی آدورنو توجه کنید: «آنالیز به عنوان رمزگشای اثر در ارتباط با خود اثر، ژانر یا الگوهای اصلی آهنگسازی (۳۵) است که موجودیت مییابد…» (۳۶) در این گفته که نمونههای دیگرش را هم در آثار دیگرانی که به موضوع آنالیز میپردازند میتوان یافت (۳۷) نکات جالبی موجود است: آنالیز در معنای مورد بحث به مفهوم یافتن «ارتباط» (Relationship) است؛ رابطهی عناصر جزیی با خودشان، کلیت اثر موسیقایی، با آثار دیگر آهنگساز، کارهای همعصران و غیر از آن.
پی نوشت
۳۱- در این حالت توجه بیطرفانه نقض نمیشود به شرطی که بتوان نشان داد تنها شاخص بودن باعث انتخاب شده و شاخص بودن هم تابع کیفیتی کاملاً عینی مانند فراوانی باشد.
۳۲- صداقتکیش، آروین. (۱۳۸۷) «شکافتن یک بافته، نگاهی به آلبوم پرسه در آینه»، فرهنگ و آهنگ، ۱۷.
۳۳- از آن جهت که دوبار دیگر در این متن به مسالهی انتخاب قطعه برای آنالیز بر میخوریم- یک بار در پاسخ به پرسش آیا دستاورد آنالیز ارزش قطعه را مشخص میکند؟ و بار دیگر در بررسی نقدهای وارد بر آنالیز- اینجا موضوع به همین شکل باز نشده باقی میماند.
۳۴- مثال دیگری از این انتخاب در آثار فرهت، ذوالفنون، آزادهفر دیده میشود؛ هر سه آثاری از درویشخان را برای تحلیل برگزیدهاند. اهمیت این قضیه آنجا بهخوبی معلوم میشود که به یاد آوریم [احتمالاً] اولین اثر تجزیه و تحلیلی در مورد آهنگی از یکی از آهنگسازان موسیقی دستگاهی ایران «وزن و ضرب در آهنگهای درویش» است که «هرمز فرهت» بر «رنگ پریچهر و پریزاد» نوشته (فرهت، هرمز. (۱۳۶۶) «وزن و ضرب در آهنگهای درویش» در شعر و موسیقی در ایران، تهران: هیرمند؛ نسخهی اصلی ۱۳۳۷ در موسیقی دورهی ۳، شمارهی ۲۵). هر چند او برخلاف سنت دامنهدار آنالیز در موسیقی غرب اصلاً سعی در پنهان داشتن ارزشگذاری ندارد و لابهلای متن، اهمیتی که وی به آثار درویش میداده کاملاً مشخص است.
۳۵- Compositional Archetype
۳۶- Adorno, Theodor w. (1969) “On the Problem of Musical Analysis” in essays on Music, Translated by Max Paddison, Berkeley: University of California Press. P 169.
۳۷- برای مثال به این جمله توجه کنید: « این عناصر سپس به شکل جدا، در ارتباط با دیگری، در ارتباط با اثر به عنوان یک کل یا در ارتباط با شماری از آثار دیگر مطرح میشوند» Bread, David & Gloang, Kenneth. (2005) Musicology The Key Concepts. Routledge. P 8.
۱ نظر