گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

نقد موسیقی نیز به شکل گسترده‌ای آنالیز را به‌ کار می‌برد و همچنین موسیقی‌شناسی به گونه‌ای آن را به کار می‌گیرد تا حدی که برخی اساسا آنالیز را عملی موسیقی‌شناسانه تلقی می‌کنند (۴۹). اگر هدف شناخت خود موسیقی باشد زیاد هم شگفت‌آور نیست که یکی از راه‌های اصلی آنالیز باشد؛ چه چیز بیش از این ممکن است به گشودن یک اثر موسیقی برای فعالیتی شناختی نزدیک شود؟

نقد هم به برخی از معانی ممکن‌اش نوعی فعالیت تحلیل‌گرانه‌ی موسیقی است بنابراین بخشی از نوشتارهای آن را می‌توان جزیی از ادبیات مرتبط با آنالیز موسیقی به حساب آورد.

روال‌های تجزیه و تحلیلی نمودهای مختلفی در نقد دارد؛ گاه تنها به شکل نثر، گاه با استفاده از نغمه‌نگاری و گاه کاملا گرافیکی و تصویری. مثال‌هایی از نمود اول در نقد (۵۰) را می‌توان در کار کیاوش صاحب‌نسق بر آلبوم «تریو منهای یک» (۵۱) یا نوشته‌ی محمدرضا فیاض درباره‌ی آلبوم «موسم گل» «محمدرضا درویشی» (۵۲)، ملاحظه کرد.

چنان که پیش‌تر دیدیم آنالیز خود به عنوان تفسیر در نظر گرفته شد، اما می‌توان آن را برای تفسیر هم به کار گرفت. آنالیز که در ذات خود موضوعی تفسیری است می‌تواند ابزار تفسیری دیگر قرار گیرد؛ به این ترتیب از «آنالیز به عنوان تفسیر» به «آنالیز برای تفسیر» می‌رسیم.

همه‌ی گونه‌های تفسیر که نیاز به یافتن قرائنی موسیقایی، به عنوان نقطه‌ی اتکای درون‌متنی برای برقراری ارتباط میان تفسیر ارائه شده و متن موسیقایی هدف، دارند عملا مجبورند، آنالیز را به عنوان ابزاری قدرتمند و کارا (البته برای این هدف) بپذیرند (۵۳)، حتا آن‌ها که تفسیرشان برپایه‌ی عواملی کاملا فراموسیقایی قرار دارد. به این نوشتار تحلیلی توجه کنید: «از آن‌جا که باخ ارتفاع‌های B-A-C-H (54) را به این فرآیند کادانسی موکد مربوط ساخته است، من باورم نمی‌شود که او فقط می‌خواسته بگوید: «من این را تصنیف کردم».

بلکه، با ضمیمه ساختن کلاسولای همراه دوگانه به حروف B-A-C-H ظاهراً می‌گوید: «من با نت اصلی تشخص می‌یابم و می‌‌خواهم به آن برسم». با تفسیر گسترده‌تر این بیان چنین می‌شود: «من هم مثل شما انسان هستم، من هم به رستگاری نیاز دارم؛ امید من هم به رستگاری مسلم است و من با رحمت الهی رستگار شده هستم».» (۵۵) همان‌طور که در نوشته مشخص است نویسنده موضوعیت موسیقایی یک تم را با یک موضوع فرا موسیقایی؛ «من» و مقوله‌ی موسیقایی «فرآیند کادانسی موکد» را با «رستگاری» مرتبط کرده است (۵۶).

جملاتی که او تحت عنوان تفسیر گسترده‌تر آورده اگر به تنهایی و بدون پیدا کردن قرائن موسیقایی آمده بود، از همان نوعی است که پیش از این تحت عنوان توصیف احساسی همراه با تخیل از آن یاد شد. در این‌جا می‌توان تفاوت آنالیز برای تفسیر و آنالیز به عنوان تفسیر را به‌ خوبی مشاهده کرد؛ دومی اغلب تنها موسیقایی است و اولی اگر به کلی غیرموسیقایی نباشد دست‌کم بخشی غیرموسیقایی دارد.

نظریه‌ی موسیقی را اگر به عنوان نوعی انبار ذخیره‌ی دستورالعمل‌های استخراج شده از یک فرهنگ موسیقایی ببینیم، به شکل آشکار و پنهان آنالیز را به عنوان ابزار به‌کار می‌گیرد.


پی نوشت

۵۰- این گرایش به استفاده از تجزیه و تحلیل در ساختاری متنی، اخیرا مورد علاقه‌ی نویسندگان حوزه‌ی موسیقی قرار گرفته است.
۵۱- صاحب‌نسق، کیاوش. (۱۳۸۷) « نگاهی به آلبوم تریو منهای یک، اینجا ناگفته‌ها حرف اول را می‌زنند»، فرهنگ و آهنگ، ۱۸.
۵۲- فیاض، محمدرضا. (۱۳۷۹) « خاطر عاشقان را میازار، درباره‌ی ویژگی‌های درونی و شرایط پیرامونی موسم گل (۲) »، فصلنامه‌ی ماهور، ۱۰.
۵۳- نمونه‌ی جالبی از این نوع تفسیرها را می‌توان در Hatten, Robert. (1994) Musical Meaning in Beethoven: Markedness, Correlation and interpretation Advances in Semiotics. Indiana Univ. Press. یافت جایی که نویسنده سعی کرده میان «معنا» در موسیقی بتهوون و تئوری «نشان‌داری» (Markedness) در سمیوتیک (Semiotics) رابطه‌ای بیابد و پس از آن آنالیز را دستمایه‌ی یافتن «معنای موسیقی» کند.
۵۴- در بعضی از آثار باخ نتهای سی بمل، لا، دو و سی بکار که در شیوه‌ی نت نویسی هجایی آلمانی با نام باخ یکی است به عنوان تم به کار گرفته شده است.
۵۵- نقل قول از هانس اگبرشت (Hans Eggebrecht) در کیوی، پیتر. (۱۳۸۰) فلسفه‌های هنر؛ جستاری درباره تفاوت‌ها، ترجمه‌ی محمدعلی حمید رفیعی، تهران: دفتر پژوهش‌های فرهنگی. ص ۱۹۱.
۵۶- توجه داشته باشید که در مورد امکان برقراری چنین ارتباطی میان موسیقی و مفاهیم غیرموسیقایی می‌توان بر این نوشتار تحلیلی ایرادهایی وارد کرد که از حوصله‌ی این مقاله خارج است. بنابراین نقل آن در این‌جا به معنای پذیرش وجود چنین رابطه‌ای نیست. برای اطلاع از برخی از این ایرادها منبع پی‌نوشت قبلی را ببینید.

آروین صداقت کیش

آروین صداقت کیش

متولد ۱۳۵۳ تهران
منتقد و محقق موسیقی

۱ نظر

بیشتر بحث شده است