به یاد آوریم که آنالیز در دو نقطه به داوری برای ارزشگذاری متوسل میشود: ۱- انتخاب اثری که موضوع آنالیز است. ۲- انتخاب آنچه در یک اثر باید به آن پرداخت. در هر دوی این موارد به شکل پیدا و پنهان از احکام زیباشناسانه بهره میگیرد.
به عنوان مثالی از همین قضیه گفتهی «نیکلاس کوک» در مورد آنالیز شنکری را در نظر گرفته و این پرسش را مطرح میکنیم که چرا اگر موسیقیای «حقیقتا منسجم» باشد ثابت میشود که باارزش است؟ این آشکارا یک حکم زیباشناسیک است.
بررسی ادبیات تحلیلی موسیقی نمونههای فراوانی از این نوع داوریهای زیباشناسیک را فاش میکند. مهمترین مثال از این نوع جهتگیری آنالیز در قرن نوزدهم است.
گرایشهای تحلیلی در این دوره بر ایدهی «چه چیز باعث میشود یک اثر موسیقی شاهکار باشد؟» متمرکز بود و این تمرکز تابعی از ایدهی رومانتیک «هنرمند نابغه» است.
این گرایش همچنان در بعضی از گونههای آنالیز در قرن بیستم هم پابرجا ماند. مثال دیگری از همین موضوع را میتوان در حوزهی موسیقی دستگاهی ایران مشاهده کرد؛ اگر گفتمان زیباشناختی مسلط در موسیقی دستگاهی، اصالت و بازگشت به ریشهها باشد و اگر بتوانیم اصالت را در اینجا به معنی نوعی رابطه (هر چه نزدیکتر) با یک اصل بگیریم (که به گمان من چنین است)، بنابراین هدف داوریهای زیباشناسانهی تجزیه و تحلیل موسیقی ایرانی هم چیزی مرتبط با همین موضوع خواهد بود.
مثالهایی از هرمز فرهت (۶۳) و جلال ذوالفنون (۶۴) و محمدرضا آزادهفر (۶۵) کاملا این پدیده را نشان میدهد (۶۶)؛ در این مثالها همه جا هدف روشن ساختن رابطهی عناصر سازندهی یک قطعه با ساختارهای اجرایی (بهویژه روند حرکتی گوشهها) است.
به این نمونه از ذوالفنون توجه کنید: «همانطور که میدانیم اساس موسیقی ایرانی ردیف است و تمام خلاقیتهایی که در این موسیقی پدید آمده به نحوی در ارتباط با همین مجموعه است… این کتاب… به بررسی ارتباط بین… آثار [درویش خان] و ردیف موسیقی سنتی از طریق آکادمیک و به صورت تجزیه و تحلیل علمی… میپردازد…. بنابراین انتخاب [آثار درویش خان] به عنوان الگوی موسیقی ایران، معقول و منطقی است.» (۶۷)
ترکیباتی از قبیل «اساس موسیقی ایرانی» و «الگوی موسیقی ایران» آشکارا ارزشگذارانه و معطوف به همین مفهوم اصالت است و جدای از آنها قصد مولف برای اثبات رابطهی میان ردیف و قطعات برای فراهم کردن تاییدیهای بر ارزش هنری آثار درویش خان کاملا روشن است.
پی نوشت
۶۲- این موضوع ما را به سمت نوعی آمارگرایی موسیقایی خواهد برد.
۶۳- کلیهی نمونههای تحلیلی در کتاب «دستگاه در موسیقی ایران» از این نوع است؛ فرهت، هرمز. (۱۳۸۰) دستگاه در موسیقی ایرانی، ترجمهی مهدی پور محمد، تهران پارت.
۶۴- بحث اصلی کتاب «تجزیه و تحلیل موسیقی دستگاهی ایران» بر همین موضوع متمرکز است؛ ذوالفنون، جلال. (۱۳۸۰) تجزیه و تحلیل موسیقی دستگاهی ایران، بر اساس آثاری از درویشخان و مقایسهی آن با ردیف موسیقی ایران، تهران: نشر هستان.
۶۵- او اثری از درویشخان را تحلیل کرده و سعی کرده رابطهی آن با گوشههای مهم دستگاه «شاه گوشهها» را نشان دهد. این تحلیل وقتی برای ما جالبتر میشود که بدانیم هدف او از تحلیل، نمایش خصوصیات «گونههای از پیش تصنیف شده» (Pre-Composed Genre) در موسیقی ایرانی بوده و بر حسب هدف کتاب باید به موضوع ساختار ریتمیک بیشتر توجه میکرده است.Azadefar, Mohammad. (2006) Rhythmic Structure in Iranian Music, Tehran:University of Art Press. Pp 218-224.
۶۶- این بحث را در این جا متوقف کرده و در بخش انتقادات وارد بر آنالیز موسیقی پی خواهیم گرفت.
۶۷- ذوالفنون، جلال. (۱۳۸۰) تجزیه و تحلیل موسیقی ایران، بر اساس آثاری از درویشخان و مقایسهی آن با ردیف موسیقی ایران، تهران: نشر هستان. ص ۱۱. در متن اصلی بر بعضی قسمتها با خط توپر تاکید گذاشته شده که در اینجا همه حذف شده است.
۱ نظر