برای این موضوع یک قرینهی روشن در خود کتاب هست؛ مدخل «فلسفه و موسیقی». در حالی که اکثر درایهها شرحی حداکثر در حدود چند صفحه دارند شرح این یکی ۳۲ صفحه به درازا کشیده است. علت به گمان من این است که بابک احمدی در فلسفه متخصص است و درست به همین دلیل بسیاری از متنهای فلسفی مرتبط با موسیقی و موسیقیشناسی را به خوبی میشناخته و توضیحشان داده است.
این موضوع که کتاب را از لحاظ عمق و اندازهی شرحهای ارائه شده، ناهمگن کرده زنگ موضوعی را در ذهن به صدا درمیآورد؛ تصور فرهنگی ما از موضوع دانش که من آن را «سرشت ابن سینایی دانش ما» نام میگذارم و در ابتدای متن هم اشاره شد، با تصور «دانشمند یا حکیم همهچیزدان» یا همان «بحرالعلوم» پیوندی بسیار نزدیک دارد. در این تصور که سخت با دانش مدرن ناسازگار است کسانی وجود دارند که به صرف داشتن قوای استدلال و آشنایی با بعضی متون میتوانند در چندین رشته از رشتههای دانش بشری دست به تالیف بزنند.
موسیقیشناسی حقیقتا چیست؟
بی آن که ادعا کنم اینچنین پرسشی پاسخی سرراست دارد که نزد من است، به نظر میرسد جواب دادن به این سوال گرفتاری اصلی کتاب را شکل داده است. در حقیقت گاه به دلیل مشخص نبودن و گاه به دلیل بسیار وسیع گرفتن حوزهی موسیقیشناسی کتاب بابک احمدی دچار اشکالاتی شده که برشمرده شد. او در تعریفی که باید گفت بیش از هر چیز بیانیهی روششناسی کتاب خودش است میآورد: «موسیقیشناسی یک گفتمان بینارشتهای است. موضوعهای اصلی و مهمی که به گونهای سنتی در «ادبیات موسیقی»، «نظریهی موسیقی» یا «علم موسیقی» مطرح بودند (چون مسائل فنی، تاریخی، سبکشناسی و زیباییشناسی) در موسیقیشناسی هم مطرحاند اما اینجا نکتهی مهم مناسبات آنها با یکدیگر است. کشف این مناسبات با بذل توجه به دیگر شاخههای دانایی بشری، یعنی انواع علوم، هنرها و فلسفه ممکن میشود.
موسیقیشناسی یاریدهنده به فهم دقیقتر و جامعتر موسیقی به عنوان یک پدیدهی فرهنگی است.[…] موسیقیشناسی زمینههای پژوهشی متنوعی را در بر میگیرد: صوتشناسی، تاریخ موسیقی، سازشناسی، فنون نوازندگی و آهنگسازی، نظریهی موسیقی، نقادی موسیقی، تحلیل موسیقی، فرمهای موسیقایی، هنرهایی جز موسیقی، جامعهشناسی، قومشناسی، روانشناسی شنیداری، تاریخ عمومی، سیاست، اقتصاد، زبانشناسی، منطق، و فلسفه.» (احمدی ۱۳۸۹: ۳-۲).
گستردگی این تعریف از همین چند کلمه پیدا است اما بهتر است ببینیم دیگر موسیقیشناسان راجع به رشتهی خودشان چه نظری دارند؟ آیا آنها هم به همین شکل میاندیشند؟ منتقدان موسیقیشناسی امروزی چطور، آنها چه فکر میکنند؟«جوزف کرمن» به عنوان یکی از سرسختترین منتقدان گفتمان موسیقیشناسی در سه دههی گذشته مبانی اولیهی آن را چنین در نظر میآورد: «اصطلاح موسیقیشناسی (Musicology) […] از واژهی قدیمیتر فرانسوی موسیقیشناسی (Musicologie) اقتباس شده که خودش مشابه اصطلاح آلمانی قرن نوزدهمی Musikwissenschaft است، واژهای که در ابتدا (چنان که Musikwissenschaft هنوز هم همان طور است) به معنی اصطلاحی برای پوشش فکر کردن به،پژوهش دربارهی، و دانش همهی جنبههای ممکن موسیقی درک میشد» (Kerman 1985: 11). این تصور که در آثار موسیقیشناسان سیستماتیک آلمانی -که آخرین چهرهی برجستهی آنها چارلز سیگر بود- دیده میشد دستکم در گستردگی حوزهی مطالعات تا حدی با آنچه احمدی در نظر داشته نزدیک است. اما موسیقیشناسی بعدا تغییر کرد و در سنت دانشگاهی جهان انگلیسی زبان به شکلی بسیار محدودتر پیگرفته شد.
تا جایی که حتا موسیقیشناس منتقدی مانند کرمن با وجود انتقاد تند و تیزش به محدود شدن گفتمان دانشگاهی موسیقیشناسی پاسخ پرسشهای پیش آمده را چنین میدهد «[…] موسیقیشناسی با تعریف آرمانی، فراگیر و اولیهاش؟ یا موسیقیشناسی با تعریف محدود، این جهانی، و امروزیاش؟ وسیع یا محدود؟ پاسخ جایی در میان این دو است.» (Kerman 1985: 12)
۱ نظر