به اعتقاد من اگر واقعه قتل او را نیز در اپرا میگنجاندند و تحقیرهائی را که دشمن دید آشکار مینمایاندند، نه تنها موقعیت قهرمانی او تشدید میشد حتی اپرا میتوانست دارای دراماتیک ترین صحنههای حماسی باشد و از این راه تاثیری شدید، موثر -و حتی انقلابی- در پوبلیک بجای بگذارد.
در بروشور برنامه خواندیم که متن اپرا {از} «سعدی حسنی» و «منوچهر شیبانی» است، ولی از دوستان آگاه شنیدیم که اصل داستان از «حسنی» است و «شیبانی» در تنظیم شاعرانه دیالوگها دست داشته است. بهرحال نویسندهء داستان نشان داده است که در کار داستانپردازی، آنهم برای اپرا -که نباید چندان سهلش گرفت- ناپخته و ضعیف است.
دیالوگها که برمی آید که از شیبانی باشد، در برخی صحنهها بسیار زیبا، روان و شاعرانه است و در برخی دیگر معمولی و حتی گاه در یکی دو صحنه زائد. نظیر صحنه برخورد آذر و رخسانه و گفتگو بر سر آنکه مهمان تازه وارد چه میخواهد تا برایش حاضر شود و او میگوید که «هیچ» یا «هیچی»! بیش از این نمیتوان درباره دیالوگها صحبت کرد.
زیرا که متن اپرا در دسترس نیست و نمیدانم فکری برای انتشارش کردهاند یا نه؟… و راستی آیا «شیبانی» کار آزموده، خود قبل از کار روی داستان «دلاور سهند»، نقاط ضعف آن را نیافته است!
موسیقی
موسیقی «دلاور سهند»، بیهیچ تردید، از درخشان ترین قطعاتی است که در سالهای اخیر در ایران آفریده شده است.
«احمد پژمان» که این موسیقی از او است، هنوز در آکادمی موسیقی وین، به ادامهی تحصیل و مطالعه اشتغال دارد و گویا موسیقی «بابک» را در مدت اقامت در ایران در تابستان گذشته، پرداخته و تنظیم کرده است. باوجوداین درخشندگی اثرش کمنظیر است. آنچه از نخستین لحظه برنامه -حتی قبل از باز شدن پرده- جاذبهای شدید به «دلاور سهند» اعطاء میکند موسیقی «پژمان» است.
میاندیشم که اگر موسیقی پژمان نمیبود و لحظهبه لحظه با صحنه همنوائی و تطابق نمیداشت، حتی در بسیاری صحنهها، ضعفهای لیبر تو را روی نمیپوشانید، «دلاور سهند» چه سرنوشتی مییافت؟
در پرده اول، موسیقی پژمان کمتر رنگ ملی دارد، ولی فینفسه سرشار از قدرت و جاذبه است. ولی در پرده دوم، بخصوص در سرآغازش، چاشنی مایههای دلانگیز ملی، جانی نو به اثر میبخشد و جاذبه آن را صدچندان میسازد. فینال اپرا از پر تحرک و پر تاثیرترین بخشهای موسیقی پژمان است.
گوئی پژمان بیش از نویسنده لیبرتو با سرنوشت و پایان کار قهرمانی بابک آشنائی دارد و میکوشد از طریق ضربههای شدید و ریتمهای جاندار آن را بیان کند. این کوشش تا بدانجا است که مغلوب ضعف شدید داستان آخرین صحنه، نمیشود.
با اینهمه ارزش واقعی کار پژمان در «اصالت» او است. از غرب، جز آنکه از تمهیدات بین المللی کمپوزیسیون استفاده جسته، همانگونه که از همسایههای شرقی، تاثیر و تقلیدی در موسیقی وی احساس نمیشود.
کار پژمان را بخوبی میتوان به عنوان مدلی برای آنها که در جستجوی راه اصیل خلاقهء موسیقی هستند، معرفی کرد.
«حشمت سنجری» یکی از درخشانترین رهبریهای خود را در «دلاور سهند» نشان میدهد. همنوازی ارکستر چشمگیر و بالمآل «سونوریته» ی آن عالی است.
۱ نظر