یکی از روزها، برای دیدار دوست عزیزم، نوازنده چیره دست تار و سه تار به آموزشگاه او رفتم. در حین گفتگوها درباره “مهارت نوازندگی” و سرگذشت آن، به استاد عزیز توضیح دادم. ایشان به من پیشنهاد داد با توجه به اینکه تمام هزینه چاپ و انتشار را به عهده گرفتهام، خودم ناشر کتاب شوم. سپس با یکی از شاگردان خود که در کار چاپ و نشر کتاب بود و نوازنده خوب سه تار نیز به حساب میآمد، تماس گرفت… آقای پرهیزگار به آنجا آمد.
ایشان همه امور مربوط، از اخذ مجوز و شابک، خرید کاغذ، چاپ و انتشار کتاب را پذیرفت و یکی از دوستانش نیز زحمت طرح روی جلد را بر عهده گرفت. نام کتاب را از “چگونه تمرین” کنیم به “مهارت نوازندگی” تغییر دادم و سرانجام پس از ۴ سال طلسم چاپ کتابم شکسته شد. به کلن بازگشتم و در غیابم کتاب به چاپ رسید.
در اینجا میخواهم به نکته بسیار مهمی بپردازم و آن موضوع کپی رایت در ایران است.
چند سال پیش به آموزشگاهی رفتم که مدیر آن با افتخار هر چه تمامتر از کتابهایی صحبت میکرد که آموزشگاه او آنها را به انتشار رسانده بود. آنها، کتابهای نت و قطعات و آثار گرانبهای کلاسیک اروپا از باخ، موتزارت تا بتهوون و آهنگسازان مدرن بود که ایشان از کتب اورجینال که هر یک در اروپا به قیمت بسیار گرانی به فروش میرسد، دهها و بلکه صدها جلد به انتشار رسانده بود.
با خود فکر کردم که این عمل (چاپ و نشر) که ایشان آن را کارعلمی و فرهنگی به حساب میآورد و اینچنین با اعتماد به نفس و مغرور، از آن سخن سر میدهد، در اروپا دزدی به حساب می آید و افرادی که مرتکب چنین اعمالی میشوند، مجبور به پرداخت وجه نقدی شده و در مواردی حتّی دستگیر و به زندان میافتند. نکته بسیار جالب توجه در اینجا بود که ایشان همان روز نیم ساعت دیرتر از آنچه وعده کرده بود، به سر قرار آمد و بدون آنکه در این مورد عذر خواهی بکند، شروع به تعریف و تمجید از آموزشگاه خود، نشر و چاپ کتابهایش کرد. ایشان در تمام مدت، دیگران را بی هنر و خود را هنرمند معرفی کرد و اگر کسی به مقام یا منصبی در هنر این مملکت رسیده بود، دلیلش را باید در وجود ایشان جستجو میکردی.
تو گویی هنر نزد ایشان است و بس… و من در تمام آن لحظهها از خدا میخواستم که هر چه سریعتر آنجا را برای همیشه ترک و دیگر هرگز از مقابل آن محل علمی و هنری عبور نکنم. رفتن و ترک کردن برای همیشه… و این کاری بود که من با همه کسانی کرده بودم که هنر را نان دانی خود کرده و به قولی دیگران را حتی آدم هم به حساب نمیآوردند. از اینهمه غرور کاذب و اینهمه توهّم شگفت زده شده بودم.
چند سال پیش دانشجویی، بخشی از کتابی را که من از زبان آلمانی به فارسی برگردانده و به صورت جزوه در اختیار دانشجویان قرار داده بودم و خود آن را در کلاسهای تاریخ موسیقی کنسرواتوار تدریس میکردم، برای انتشار با نام خود به روزنامه شرق داده بود. صبح همان روز یکی از دانشجویان تاریخ موسیقی، روزنامه را نزد من آورد.
دانشجوی خاطی حتّی یک حرف آن را هم تغییر نداده بود. بلافاصله به دفتر کنسرواتوار رفتم و موضوع را با ریاست در میان گذاشتم. همچنین با روزنامه شرق تماس گرفتم و از آنها خواستم که پیگیر موضوع شوند. فردای آن روز دانشجوی سارق به دفتر آمد و از من طلب بخشش کرد.
او در واقع، به روزنامه شرق، به من و به محیط دانشگاه، خیانت کرده بود. این یک فاجعه عظیم است، فاجعهای که ابعاد وحشتناکی دارد. چگونه کسی میتواند تمام رنجی که یک هنرمند برای آفرینش اثری کشیده است، نادیده بگیرد و آن اثر را با نام خود معرفی کند؟ در حالی که آن روزها، این موضوع دغدغه خاطر من شده بود، حتی ذرهای هم خاطر آن دانشجوی سارق و همچنین ریاست آن مرکز را آزرده نکرده بود.
نگارش کتاب “مهارت نوزندگی” سال ۲۰۰۸ به پایان رسید. این کتاب با نام “چگونه تمرین کنیم” از پاییز سال ۲۰۰۸ تا پاییز سال ۲۰۰۹ ابتدا نزد ناشری که در بالا به آن اشاره کردم و سپس حدود یک سال نیز نزد نشر دیگری قرار داشته است، بدون آنکه توسط آنها به چاپ و انتشار برسد.
هر گونه استفاده یا برداشت از کتاب یا بخشهایی از آن به هر شکل منوط به اجازه من میباشد.
ضمن عرض خسته نباشید و تبریک به شما به دلیل موفقیت در زمینه چاپ کتاب. نکته ای رو می خواستم به اطلاع برسانم و آن اینکه جالب اینجاست که این اتفاق(مسئله نقض کپی رایت یا حقوق مولف) نه تنها برای شما بلکه تقریبا برای تمامی نویسندگان ایرانی اتفاق می افتد به خصوص در زمینه اینترنت. مقالاتی که من تاکنون در طی این سالها نوشته و در اینترنت منتشر کرده ام، صدها بار توسط هنردوستان گرامی بدون ذکر ماخد به سرقت رفته یا حتی در مواردی با نام خود آنها بعنوان نویسنده جعلی مطلب! به هر حال فکر می کنم با گذشت زمان با بالاتر رفتن سطح فرهنگ عمومی و نیز آشنا شدن کاربران اینترنتی با سایتهای آرشیو مرجع اینترنتی چون archive.org که با رصد دائمی کل اینترنت تاریخ انتشار هر مطلبی را در اینترنت نشان می دهند و از آنها میتوان متوجه کپی برداری های بعدی گشت، در آینده کمتر شاهد این امر باشیم
moteassefam baraye in vaziyat dar iran va khoshhalam ke ketab montasher shod.movafagh bashid