امروزه بسیاری از قالیبافان خبره و نقشخوانان توانمند که بخش قابل توجهی از آنان زن هستند، از کار قالی کناره گرفتهاند و بر این باورند که به لحاظ روانی دیگر طاقت زور و ستم «یاسایی»ها را ندارند. قالیبافی برخلاف گذشته که کار بسیار پستی بوده، امروزه به یک کار لوکس بدل شده است.
در قدیم قالیبافان اکراه داشتند که خود را قالیباف معرفی کنند و غالباً به خاطر شغلی که داشتند توسط دیگران تحقیر میشدند.
حتی گاه افرادی را که پدر یا مادرشان قالیباف میبودند، سرزنش میکردند، بهگونهای که قالیبافان را به تحقیر «شال باف» صدا میکردند، زیرا شال، بافتهای است که روی چهارپا بهویژه خر میاندازند.
امروز اغلب افرادی که به کار قالی ادامه میدهند، از استطاعت مالی خوبی برخوردارند (البته نه از راه قالیبافی) و بیشتر به خاطر عادت به قالیبافی، رهایی از تنهایی، سرگرمی و بیکاری است که هنوز به کار خود ادامه میدهند. گروهی دیگر هم هستند که قالیبافی را برای تفریح برگزیدهاند (قالیبافی امروز به یک پُز اشرافی و سرگرمی انحصاری بدل شده است). (۲)
پزشکان زن اغلب در مطب یا خانههای خود اتاقی را به قالیبافی اختصاص دادهاند (در یک قرن اخیر، در ایران پزشکی یکی از مشاغل درآمدزا به حساب میآمده است). پیداست خانم دکترها قطعاً برای کمکخرج این شغل را برنگزیدهاند و برخلاف دوران گذشته دیگر این کار به صورت موروثی (۳) ادامه نمییابد.
قالیبافان معتقدند تا قالی نباشد، قالیبافی هیچ اهمیتی ندارد و تا نقشخوان نباشد، قالی پیش نمیرود؛ دو عنصری که چنان در هم تنیده شدند که از آنها یک کل پدید آمده است. قالیبافان تا آگاهی کامل دیداری و شنیداری نسبت به نقش و نقشخوان نداشته باشند، نمیتوانند به کار خود ادامه دهند. هر نقشخوان ابتدا میبایست قالیباف باشد، سپس نقشچینی (۴) را بیاموزد تا بتواند نقشخوانی را فرا بگیرد.
در میان قالیبافان بودهاند کسانی که تا آخر عمر نقشخوانی را فرا نگرفته و بودهاند و هستند کسانی که نخواستهاند نقشخوان شوند. همچنین گروه دیگری هم بودهاند که با عطش فراوان و اشتیاقی دوچندان نقشخوانی را زودتر از دیگران آموختهاند. نقشخوانی اغلب به عهده استادان و پیشکسوتان کارگاههای قالی بود و عموم استادانِ نقشخوانی برای اینکه شاگردان (کارگران) خود را هر چه دیرتر از دست دهند و بتوانند کار بسیار زیادی از آنها بکشند.
نقشخوانی را به آنها یاد نمیدادند و این کار حدود چهار تا پنج سال ادامه مییافت. بنای نقشخوانی و حتی قصد نقشخوان از نقشخوانی این است که قالی، صحیح و سریع بافته شود و جنبههای کارکردی و کاربردی آن کمتر مدّ توجه است. به همین دلیل است که حضور نقشخوان در کارگاه همیشه الزامی و ضروری به حساب آید. نقشخوانها، نقش خود را که بر روی یک کاغذ یا مقوای مستطیلشکل به صورت رنگی چاپ میشود، به دست میگیرند و همانطور که در کنار دار قالی قدم برمیدارند شروع به نقشگویی میکنند. گاهی هم مینشینند یا به دیواری تکیه میدهند. (۵)
پی نوشت
۲- در این کارگاهها (اشرافی)، گاه حتی صدای نقشخوان را ضبط کردهاند و به هنگام قالیبافی برای خود پخش میکنند تا کارگاهشان رنگ و بوی سُنتی به خود بگیرد (یک سوءاستفاده اشرافی از تکنولوژی!). با بررسیهایی که در این زمینه انجام دادیم، به این نتیجه رسیدیم که این کار، به این صورت عملی نیست. زیرا نقشخوان، گاه نقش را چند بار تکرار و همزمان با نقشخوانی دست کارگران را کنترل میکند. لهجه و گویش نقشخوان شناسایی شده است. در صدای ضبط شده، گویش همگانی نیست، تکرار شدن متن نقشخوانی قابل کنترل نیست و دست کارگران نیز توسط کسی برای جلوگیری از خطا کنترل نمیشود. پخش موسیقی و گوش دادن به رادیو در کارگاههایی که یک بافنده دارد، رایج است. بافندگانی که بهتنهایی به بافت قالی مشغولند خود نیز نقش میخوانند. به این دلیل که نقش را با نگاه دنبال میکنند و از حفظ دارند، یا در ذهن میخوانند و برای جلوگیری از خستگی و یکنواختی، در محل کارشان رادیو یا موسیقی دلخواهشان را گوش میدهند. کم پیش میآید که در چنین کارگاههایی نقشخوانی را با صدای بلند انجام دهند.
۳- در قدیم تقریباً قالیبافی و نقشخوانی موروثی بود و خانوادههایی که در آنها پدر و مادر قالیباف بودند، همه فرزندان نیز بهناچار به قالیبافی روی میکردند. البته استثنا نیز وجود داشته است.
۴- نقشچین به کسی میگویند که بتواند نقش خوانده شده توسط نقشخوان را بچیند (ببافد).
۵- درست بودن تعداد رنگهای قالی میانِ از حداقل ۵ رنگ تا حداکثر ۸۰ رنگ در نوسان است. اما در قالی حدود ۲۰ رنگ به کار میرود. رنگها اغلب بر اساس نام درختها نامگذاری شدهاند. بهعنوان نمونه، رنگ عُنّابی یعنی رنگ میوه درخت عُنّاب.
در قالیبافی نوعی نسبت زیباییشناسی میان رنگها وجود دارد. هر رنگ در کنار رنگ دیگر قرار نمیگیرد، مگر بر اساس یک نوع نگاه ثابت، یا یک پیشفرض که مسبوق به سابقه قبلی باشد. مثلاً در کرمان رنگ سُرمهای در کنار رنگ قهوهای نمینشیند و سنجدی در کنار چینی کاربرد زیادی ندارد، یا ترمهای در کنار لاکی بافته نمیشود.
در حاشیههای قالی این وسواس دوچندان میشود. هر قالی حداقل یک حاشیه و حداکثر هفت حاشیه دارد و همه این حاشیهها، حداکثر رنگها را با حسیاسیت بیشتری در خود جای دادهاند. نقشخوانان دلیل کندی کار در این قسمت را، تراکم رنگها میدانند.
معروفترین رنگهای قالی عبارتند از سرمهای، دوغی، زنگاری، لاکی، گلخواری، مسی، لیمویی، سنجدی، عُنّابی، فیروزهای، چهرهای، سوسنی، جوزی، ترمهای، چینی، یشمی، آبی، دارچینی، مخملی، بیدمشکی و … اگر در شهری برای قالیبافی هشتاد رنگ شناسایی شده باشد، برای به کار بردن هشتاد و یکمین رنگ هیچ معیاری جز نام رنگ وجود ندارد. نام جدید فقط به لحاظ موزیکالیته با شهرهای دیگر تفاوت خواهد کرد.
۱ نظر