یکی دیگر از مهمترین ابزارهای صنعت فرهنگ در تمام دنیا تلویزیون است که ابزاری قدرتمند برای همانند سازی و پایین آوردن سطح درک عمومی از هنر وهمچنین حذف موفق هرگونه مخالفت فرهنگ ورانهای. این رسانه در کشور ما تابع همان وضعیت دو پاره جغرافیایی است اما حتا نگاهی بسیار سطحی به آثار هنری ارائه شده در این رسانه نشانگر عدم تفاوت عمده در روند هر دو بخش با وجود ظاهر بسیار متفاوتشان است.
نگاهی به بخش عظیمی از تولیدات این رسانه یعنی سریالهای خانوادگی و برنامه های مخصوص زنان نشان میدهد که این محصولات چگونه در کار تولید شکلی آرمانی از زندگی هستند که انگار هرگز قرار نیست برای بینندهی عادی بدست آید. کارکرد این آثار بر تغییر دیدگاههای بخش بیشینهی جمعیت کشور (زنان) نسبت به زندگی آرمانی و همچنین سرگرمی ، تبدیل به عنصر اساسی این سرکوب فرهنگی میشود به اینصورت که آن بخش از جمعیت را نیز که احتمالا هنوز تحت تاثیر سرکوب فرهنگی قرار نگرفتهاند وادار به سکوت خواهد کرد.
در ایران ابزارهای قدرتمند صنعت فرهنگ که بیش از همه حضورشان محسوس است، رادیو تلویزیون (که خود نوعی رادیو کمی مصور شده است) و موسیقی پاپ هستند. عناصر دیگر مانند سینمای فیلمفارسی (که غیر از باز تولید در بعضی آثار اخیر) به دلیل از دست دادن امکان نمایش ویژگیهای اصلیش و همچنین مجلات سبک بدلیل گرایش بیشتر مردم به فرهنگ شفاهی حضور چندان موثری ندارند.
هر دو این ابزارها در کار تولید نوعی تصویر یکسان آرمانی از انسان معاصر ایرانی هستند تا “شنونده!” خود را درآن غرق کند و با آن همانند شود این کار باعث میشود تولید کنندگان بدون کمترین نگرانی برای پذیرش آثارشان توسط مردم به تکرار همان نسخههای موفق بپردازند و دیگر حتا سعی در تغییر صورت ظاهر آثارشان نیز ننمایند.
نگاهی به جریان مطرح سریالهای طنز در ده سال گذشته و نحوه بازتولید آنها حتا آنجا که تولید به وسیله دو یا چند گروه به ظاهر رقیب صورت میگیرد برای اثبات این ادعا کافی است. همچنین برای دیدن قدرت همسان سازی موجود در چنین برنامههایی کافی است به همه گیری الگوهای رفتار و گفتاری مرسوم در هر یک ازاین برنامهها و حتا ماندگاری برخی از آنها تا سالها بعد توجه شود.
این نوع ساده سازی که در موسیقی پاپ با آسان گیری در تمامی ارکان موسیقی ازجمله ضرباهنگ، ملودی، رَنگ و … و تاکید بیش از حد بر ضرباهنگ تکراری و احتمالا موفق و همچنین “شعر” به عنوان تنها عنصر صوتی قابل درک و یادآوری ( برای فرهنگ توده که بیشتر شفاهی است و همچنین بدون تربیت و آگاهیهای ویژه موسیقیایی) همراه است از طریق ایماژ یا تصویر کلی ارائه شده در متن شعر باز همان تصویر آرمانی همانند سازی شده را تکرار میکند و گاه آنچنان آشنا و تکراری که شنونده از همان ابتدا تقریبا به آن گوش نمیدهد و فقط آنرا به عنوان یک اتفاق پیرامونی مانند دیگر اتفاقات ساده در نظر میگیرد.
پس از مدتی مجموع همهی این عناصر باعث پایین آمدن سطح سلیقهی عمومی به اندازه تولیدات صنعت فرهنگ و نابودی هرگونه زیباشناخت در میان توده مردم خواهد شد. حذف زیباشناخت همراه با نابودی ذوق عمومی و حتی گاه، نخبگان فرهنگی راه را برای پذیرش بدون مقاومت و حتی داوطلبانه این لذت و سرگرمی واژگونه هموار میسازد و صاحبان صنعت فرهنگ بدون واهمه از در خطر انداختن سرمایه شان میتوانند به بازتولید همان اندک الگوهای موفق سالهای گذشته بپردازند و مطمئن باشند که حتا نخ نما شدن آن سوژهها نیز باعث بیداری سرکوب شدگان صنعت فرهنگ نخواهد شد.
در این بین شاید بزرگترین پیروزی برای صنعت فرهنگ غیر از انحصار مطلقش بر تولید فرهنگ این باشد که قربانیان، آن نیاز تولید شده به وسیله صنعت فرهنگ را نیاز اصلی خود دانسته و هر چند که بیشتر اوقات از توخالی بودن محصولات تولید شدهی این صنعت آگاهند اما خود را موظف به خرید آن میدانند یا به عبارت دیگر خودآزادانه تمنای قربانی شدن هرچه بیشتر دارند .
دست آخر و در حادترین مرحله دستگاهای صنعت فرهنگ زبان یا گویش را کلیشه میکنند و آن را به عنصری خالی از هر گونه خلاقیت یا با کمترین خلاقیت ممکن تقلیل میدهند برای مثال به نحوه گویش و تغییر معنی کلمه ” حالا ” در ده سال گذشته توجه کنید که چگونه این کلمه به عکس دلالت ظاهریش بر زمان حال به عنوان فرار از همان “آن” به وسیله ملیونها نفر به کار میرود به گونه ای که امروز “حالا” دیگر “اکنون” نیست گریز است از همین “اکنون” به “نا زمان”ی در “نا کجا”ی بر ساخته صنعت فرهنگ.
جناب آقای صداقت کیش! مقاله شما بسیار جالب و مفید است. اما اگر کمی از جملات ساده تر و روانتر استفاده کنید باعث فهم بهتر و سریعتر مطلب میشود. متشکرم
اونا ما رو کنترل می کنند.بدون اینکه ما بخواهیم.نمیدونم
ما چه نوع موجودی هستیم…
سکوت بهترینه.
خیلی جالب بود.
سلام از بابت مقاله خوبتون ممنوم ولی بد نبود رفرنس معتبر می داشت
مفصلتر باشه بهتر است،ویمقدار علمی تر باشه بهتر است.
دوستان عزیز،
اندازه ی متن و شکل پرداختن به موضوع را عواملی تعیین می کنند که یکی از آنها محل انتشار مقاله است. این مقاله هشت سال پیش از این برای روزنامه ی نیم نگاه شیراز نوشته شد و نه یک مجله ی تخصصی موسیقی یا حتا فرهنگی می بینید که امکان نداشت منابع معتبری به آن افزوده شود یا به قول شما علمی تر (بخوانید رویکردش حتا کمی پژوهشی شود) یا مفصل تر باشد. در مورد صنعت فرهنگ مطالب زیادی می توانید مطالعه کنید، از جمله ترجمه ی بعضی مقالات خود آدورنو که سال های گذشته در مجلات فارسی چاپ شده است.