به بهانه برنامه چنگ نوازی شاند ویلیامز در تهران
در روزهای شانزدهم و هفدهم آذر، شاند ویلیامز ، چنگ نواز ارکستر سمفونیک بی.بی.سی. در فرهنگسرای نیاوران به اجرای یک برنامه تکنوازی پرداخت. وی در این رسیتال، ضمن اجرای “ساراباند” اثر جورج فردریک هندل (۱۷۵۹-۱۶۸۵)، “سونات در دو مینور” از ژان لادیسلاو دوسک (۱۸۱۲-۱۷۱۲)، “ستارگان دیگر نمی درخشند” از مایکل استیمسون ( متولد ۱۹۴۸)، “رقص شرقی” ساخته آرام خاچاطوریان (۱۹۷۸-۱۹۰۳)، “امپرمپتو” از گابریل فوره (۱۹۲۴-۱۸۴۵)، “سه قطعه کوتاه” اثر فرنی فارکاس (۲۰۰۰-۱۹۰۵)، “امپرمپتو” از له فن دلدن (۱۹۸۸-۱۹۱۹)، “له سور پرمیر آمپرومپتو” از جان توماس (۱۹۱۳-۱۸۲۶)، قطعه ای نیز به نام “فانتزی ایرانی” ساخته امیر مهیار تفرشی پور (آهنگساز جوان ایرانی مقیم لندن) اجرا نمود.
شاند ویلیامز در سال ۱۹۵۳ در ولز (انگلستان) متولد شده و در کالج موسیقی ولز و آکادمی سلطنتی موسیقی تحصیلات خود را به پایان رسانده است. وی تا کنون با بسیاری از معروف ترین آهنگسازان و رهبران ارکستر در کشورهای مختلف همکاری داشته و از سال ۱۹۹۰ تا کنون نوازنده ثابت چنگ (هارپ) در ارکستر سمفونیک بی.بی.سی. در لندن است.
امیر مهیار تفرشی پور، آهنگساز جوانی که یکی از ساخته هایش توسط شاند ویلیامز در این برنامه به اجرا درآمد، در سال ۱۳۵۳ در تهران متولد شد و پس از فراگیری مقدمات موسیقی، در نوجوانی به دانمارک مهاجرت نمود. وی پس از دریافت لیسانس در رشته اجرا و آموزش پیانو از کنسرواتوار وستیسک، به لندن عزیمت نمود و در سال ۱۳۸۲ با دریافت مدال نقره، لیسانس آهنگسازی خود را از کالج ترینیتی در لندن دریافت نمود. وی اخیرا جایزه نخست دوسالانه موسیقی نو در تهران را نیز به خود اختصاص داد.
پس از اجرای رسیتال، فرصت کوتاهی برای گفتگو با این دو هنرمند پدید آمد که در آن، شاند ویلیامز، ابتدا از چگونگی انجام این سفر به ایران سخن گفت:
– من به طور اتفاقی در یکی از کالج های موسیقی لندن با یک آهنگساز با ذوق و جوان ایرانی به نام امیر مهیار تفرشی پور آشنا شدم. او قطعه ای برای چنگ نوشته بود و بسیار علاقه مند بود که برای اجرای آن برنامه ای در فرهنگسرای نیاوران ترتیب دهد. من هم با توجه به ایرانی بودن همسرم و علاقه ای که به ایران دارم، همچنین جذابیت خود قطعه تمایل پیدا کردم که با همکاری آقای تفرشی پور برای اجرا به تهران سفر کنم.
– ظاهرا شما پیش از سفر اصلا تصور نمی کردید که در تهران تالاری برای اجرای موسیقی وجود داشته باشد و مردم برای چنین برنامه هایی علاقه نشان دهند.
– نه به این حد ولی کلا تصویری که در غرب از ایران ارائه می شود مملکتی است بسته و بدون هیچگونه امکانات و بدون شور و شوقی برای موسیقی. اخباری که از ایران به آنجا می رسد هیچگاه درباره هنر نیست و من هم به عنوان یک فرد غربی تحت تاثیر همین افکار بودم که از تبلیغات منفی رسانه ها درباره ایران نشات می گیرد. حتی به خاطر دارم که پانزده سال پیش، زمانی که علی (همسر ایرانی ام) را به عنوان همسر آینده به خانواده و دوستانم معرفی کردم همه وحشت زده شدند و به من می گفتند او یک مسلمان است و تو را در خانه محبوس خواهد کرد!
– – آیا پوشش اسلامی که شما به آن عادت ندارید مشکلی برای نوازندگی تان در این برنامه پدید نیاورد؟
– چرا ! پوشیدن این لباس برای من مشکل بزرگی بود زیرا نوازندگی با فیزیک بدن ارتباط تنگاتنگی دارد. من جسما کوچک هستم و ساز من بسیار بزرگ ! و این جدا برایم دشوار بود که در حین اجرا هم به ساز و دشواری های تکنیکی ساز توجه داشته باشم و همه به سر و گردن.
– شنوندگان را چگونه یافتید؟
– فوق العاده ! در طول برنامه بسیار ساکت بودند (حتی کودکان) و با دقت به تمام قطعات که از سبک های گوناگون انتخاب شده بودند گوش می کردند. این برای من بسیار مهم و جالب بود زیرا در اروپا هم به ندرت می توان چنین شنوندگانی پیدا کرد. من جدا تحت تاثیر قرار گرفتم. به ویژه که آثار اجرا شده، بسیار جدی بودند.
– درباره قطعه ایرانی که برای نخستین بار آنرا به اجرا درآوردید چه نظری دارید؟
– بسیار به آن علاقه مند شده ام و در بازگشت به انگلستان باز هم آنرا در برنامه هایم معرفی خواهم کرد. فکر می کنم آهنگساز از ساختار هارپ و تکنیک های نوازندگی این ساز بسیار آگاه بوده است. نوشتن قطعه برای هارپ اساسا بسیار دشوار است. برای مثال شما می توانید دوهزار نوع پوزیسیون برای پدال استفاده کنید. لذا اکثر آهنگسازان، حتی اگر آهنگساز واقعا خوبی هم باشد دلیل بر این نمی شود که بتواند کار خوبی برای این ساز بنویسند.
تنها راهی که بتواند قطعه خوبی برای هارپ بنویسد این است که که با یک نوازنده خوب همفکری کند. تفرشی پور نیز با توجه به این مسئله با یکی از شاگردان من در کالج ترینیتی همفکری کرد و کار در نهایت بسیار خوب از آب درآمد. قطعه از لحاظ تکنیکی بسیار دشوار شده ولی در عین حال بسیار زیبا و با احساس و آن حسی که آهنگساز برای تجسم فضای امپراطوری پارس در ذهن داشته به من نیز منتقل شده است. من معتقدم این آهنگساز در آینده آهنگساز موفقی خواهد بود.
– آگاهی های خود شما از فرهنگ ایران در چه حد است؟
– من در ولز متولد شده ام. سرزمینی بسیار قدیمی که در زمینه موسیقی و ادبیات دارای پیشینه ای غنی است و در عین حال به سایر فرهنگ های کهن توجه و علاقه وجود دارد. پیش از ازدواج با همسرم که همانطور که اشاره کردم ایرانی است، آشنایی اندکی با نویسندگان و شاعران ایرانی داشتم ولی پس از ازدواج هم علاقه و هم میزان آشنایی من با فرهنگ و ادبیات ایران بیشتر شد. می دانم که باید وقت بیشتری به مطالعه در این زمینه اختصاص دهم ولی برنامه فشرده کاری من تا کنون این اجازه را به من نداده است.
– علیرغم برخی تفاوت ها و مشکلات برای اجرای برنامه در ایران (در مقایسه با اروپا) آیا تمایلی به اجرای برنامه های دیگر در تهران دارید؟
– قطعا ! مشکلات جدی برای کار وجود دارد، به ویژه برای من که همیشه به سهیم کردن دیگران در جاذبه های موسیقی علاقه مند هستم. مخصوصا که به واسط همسرم و خانواده اش که از مشهد برای این برنامه به تهران آمده بودند با این کشور ارتباط عاطفی دارم. من در تمام دنیا برنامه اجرا کرده ام. برای مثال در کارنگی هال (در نیویورک) که هر نوازنده ای دوست دارد در آنجا برنامه ای داشته باشد ولی من تفاوتی میان کارنگی هال و تالار فرهنگسرای نیاوران نمی بینم. مهم ارتباطی است که بین نوازنده و شنوندگان برقرار می شود.
***
در ادامه، امیر مهیار تفرشی پور نیز درباره “فانتزی ایرانی” (برای چنگ) که آخرین اثرش است توضیحاتی ارائه نمود:
– در زمستان پارسال، پس از ملاقات با شما و فرزانه نوایی (چنگ نواز ایرانی مقیم اتریش) و پیشنهادی که در زمینه ساخت آهنگی برای چنگ نمودید ساخت این قطعه آغاز شد. با توجه به اندیشه ای که زیربنای این کار بوده، قطعه کاملا ایرانی صدا می دهد. قصد من این بود که شنونده (چه ایرانی، چه غیر ایرانی)، بتواند حال و هوای این قطعه را با ایران باستان مرتبط سازد. متاسفانه دانسته های ما از موسیقی ایران باستان نزدیک به صفر است ولی فکر می کنم با توجه به غنای فرهنگ و تمدن آن دوره، موسیقی پیچیده ای بوده است. این احساس من است زیرا حتی ایرانیان آن دوره با ایرانیان سده های اخیر متفاوت بوده اند. برای ساخت “فانتزی ایرانی” باید خود را در فضای دوهزار و پانصد سال پیش قرار می دادم.
مهیار تفرشی پور
بخش دوم تماما حس من است نسبت به گذشته. خود من وقتی این بخش را گوش می کنم احساس می کنم که همه چیز از نو زنده شده، خرابه ها، امپراتوری ایران و آن فرهنگ کهن. لذا در این بخش از آکوردهای بسیار بزرگ که یادآور ستون های پرسپولیس است استفاده می شود که حتی برای چنگ نوازان با تکنیک هم بسیار دشوار است. آکوردهایی که برای چنگ نوشته می شود با توجه به امکانات ساز معمولا از هشت نوت فراتر نمی رود درصورتیکه در این کار از دوازده و چهارده نت هم استفاده شد زیرا می خواستم بدین ترتیب یک حالت باشکوه و افتخارآمیز بیان شود. ولی این موضوع هم مد نظر قرار گرفته که این احساس و این تم ها حالت کلیشه ای به قطعه ندهد و شبیه ملودی هایی که در فیلم های هالیوود درباره ایران باستان به گوش می رسد نشود. متاسفانه در حال حاضر تصوری که غربی ها از موسیقی ایران دارند برابر با برداشت آنها از موسیقی عربی است. فرهنگ ایران را هم عموما برابر با فرهنگ عرب می پندارند.
– شما در سالهای اخیر رفت و آمدهای مرتبی به ایران داشته اید و برنامه هایی در فرهنگسرای نیاوران و ارسباران اجرا کرده اید. وضعیت فعلی موسیقی در ایران را چگونه می بینید؟
– به نظر من موسیقی در ایران پیشرفت داشته ولی این پیشرفت بسیار بسیار کند بوده و وضعیت سیاسی اقتصادی ایران بر موسیقی تاثیر مثبتی نداشته است. هنر باید کاملا آزاد و جدا از سیاست به حرکت تکاملی خود ادامه دهد. جوانان و آهنگسازانی که اکنون در تهران و کرج آهنگسازی می خوانند بسیار زحمت می کشند و در بین کارهایشان آثار خوب کم نیست ولی کسی نیست به آنها کمک کند یا ارکستری برای اجرای کارهایشان به وجود آورد. از این لحاظ من بسیار خوش شانسم که در خارج از ایران می توانم در یک دانشکده خوب درس بخوانم و کارهایم را اجرا کنم ولی این دلیل نمی شود که کار من بهتر است. موقعیت من بهتر است.
مثلا در ایران فکر نمی کنم بیش از دو یا سه چنگ وجود داشته باشد. چنگ نوازی فعال نیست. اکثر مردم به جز تصویر افسانه ای که از چنگ در ذهن دارند هیچگاه این ساز را از نزدیک ندیده اند. شاید برایتان جالب باشد که حتی پس از برنامه چند نفر به روی صحنه آمدند و با چنگ عکس گرفتند! در حالیکه این ساز از معروف ترین سازها در تاریخ ماست. این مسائل آهنگسازان را از ساخت قطعه برای چنگ بازمی دارد. اگر بنویسند چه کسی می خواهد اجرا کند؟!
وزارتخانه ها باید خیلی بیشتر از اینگونه فعالیتها حمایت کنند. موسیقی پولیفونیک ایرانی را آهنگسازان و جوانان به قیمت جانشان دارند پیش می برند و نباید اینطور باشد. این نوع موسیقی یکی از بهترین راه های ایجاد رابطه فرهنگی با سایر ملل است. این موسیقی که استادانی چون محمد تقی مسعودیه، حسین دهلوی ، احمد پژمان و بسیاری دیگر گسترش داده اند نباید از بین برود. هزینه کلانی که صرف کنسرت و رفت و آمد ارکستر بزرگ و گروه کر از ارمنستان به ایران می شود باید صرف ارکستر سمفونیک خودمان، خرید ساز و پروش استعداد جوانان ایرانی شود. در سالهای اخیر هرگاه صدای ارکستر سمفونیک تهران با هر رهبری (از هرکجا) شنیدم تغییری در آن حس نکردم. رهبر باید با ارکستر دوست باشد و سالها با نوازندگان کار کند مثل یک خانواده و مورد حمایت هم قرار گیرد. صدا از سازی که مال بیست سال پیش است در نمی آید. نوازندگان برای آنکه کار خوبی ارائه دهند نیاز به رهبر خوب و ساز خوب دارند. نوازنده احتیاج به مستر کلاس و رپرتوار جدید دارد. نیاز دارد به اینکه به کشورهای مختلف سفر کند و کنسرت دهد. در تهران نوازندگان بسیار خوبی را دیده ام که هیچ ارتباطی با خارج ندارند و حتی برای پیدا کردن نت یک قطعه هیچ امکانی ندارند. این یک فاجعه است که در این شهر به این بزرگی تنها یکی دو فروشگاه باشد که نت بفروشند و آنهن کپی باشد!
ارکستر سمفونیک تهران باید یکی از افتخارات این شهر باشد و ما باید برای نوازندگانی که زندگی شان را برای آن بخشیده اند احترام قائل باشیم. نه فقط نهاد های دولتی، خود ما نیز باید برای آن ارزش قائل شویم. در خارج نوازنده هایی که در ارکستر کار می کنند تامین هستند ولی در ایجا نوازندگان با ساز شکسته در مکان نامناسب تمرین می کنند ولی بیشترین پولها به نوازندگان خارجی داده می شود! در حالیکه ما باید اول هوای خودمان را داشته باشیم.
مشکل دوم ما در فرهنگ موسیقی ایران، احترام نگذاشتن به سبک های مختلف است. موسیقی ایرانی، موسیقی کلاسیک، موسیقی مدرن، هر کدام جایگاه خودشان را دارند. هر کس در هر سبکی که دوست دارد کار می کند و ما به عنوان نوازنده یا آهنگساز یا شنونده باید برای کار هر کس احترام قائل شویم نه اینکه نظر و سلیقه شخصی خودمان را اعمال کنیم. نه من، نه استاد من و نه پدر استاد من حق نداریم برای دیگران دستور صادر کنیم که کدام موسیقی خوب است یا بد و باید به کدام موسیقی گوش کرد. این فقط یک نظر شخصی است و نمی توان آنرا به دیگران دیکته کرد. آشنایی من در کپنهاگ با موسیقی ایرانی از طریق نصرالله شیرین آبادی، یکی از بزرگترین موفقیت های زندگی من بوده هر چند که به طور حرفه ای در این رشته کار نمی کنم. در دانشکده آشنایی من با موسیقی ایرانی است که کار مرا متفاوت از همکلاسی هایم می کند.
من کار غربی ها را کپی نمی کنم. کار کلاسیک یا مدرن می نویسم با الهام از موسیقی ایرانی. این کاریست که امروزه در غرب بسیار مورد توجه است. چون در آنجا تقریبا همه چیز امتحان شده ولی اینگونه کارها خیر. به هم همین خاطر باید به تمام سبک ها احترام بگذاریم. ارکستر موسیقی نو، ارکستر سمفونیک، گروه های ایرانی و غیره همه باید کار خود را به راحتی ارائه کنند. مهم این است که ما دیدمان را باز کنیم.
بابت این مقاله واقعاً ممنونم.خیلی جالبه و بسیار دلخوش کننده.من رو که به
شدّت تحت تأثیر قرار داد.هر چقدر که ایران و ایرانیه واقعی در دنیا بیشتر شناخته
میشه همونقدر امید آدم برای احیا مجدّد این فرهنگ بزرگ و اصیل بیشتر میشه.اینطور
که به نظر میرسه انگار این فرهنگ رو خارج از محدوده فیزیکیه خودش بهتر میشه به دنیا
شناسوند.یه بار از یکی از اساتید بزرگ موسیقی که کهنسال هم هستن پرسیدم که
استاد چرا هر کس که برای این فرهنگ کار کرده خون دل خورده چرا انقدر عوام الناس
ازیتش کردن؟…و ایشون جواب جالبی داد.گفت که انگار خصلتش اینه و تا خون به دل طرف
نکنه چیزی دستش نمیده اینه که حاصل عمر این افراد بزرگ هم تفسیر و تعبیر همون خون دلیه
که تو زندگی خوردن.
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود لیک به خون جگر شود
درود بر شما.
امیدوارم همواره موفق باشید
بسیار عالیست
واقعی و تلخ
سلام استاد واقعا اگر می خواهین با یک موزیسین عالی آشنا بشین همین استاد تفرشی پور استاد ما در دانشگاه موسیقی شیراز درود بر استاد عزیزم
من خیلی خوشحالم که با این استاد بزگ آشنا شدم مشتاقانه منتظر دیدارشون هستم
اهل چغامیش هستم وخیلی خوشحالم که ایران ما افتخاراتی به این بزرگی درد
باتشکر از اطلاعاتی که در اختیار ما گذاتشتید