در پی این تعریف، نمونهی دیگری و این بار از قلم «ساسان فاطمی» با عنوان «شوق شنیدن موسیقی قدیم: نگاهی به آلبوم شوقنامه» در فصلنامه ماهور شمارهی ۵۳ خوانده شد: «مثلا دور ایقاعی کار عجم (بتی دارم) هم از سوی رئوف یکتا […] مخمس دانسته شده و هم در همهی نسخههای موجود در سایتهای نامبرده مخمس معرفی شده است. صبحی ازگی […] نیز آن را با دور مخمس ثبت کرده است […] با این حال، کتابچهی آلبوم به ما نمیگوید به چه علت این اثر با دور خفیف اجرا شده و چه نسخهای مبنای چنین تصمیمی بوده است.» (ص ۲۱۷)
وجود دیدگاههای موسیقیشناسانه در این نقد نیز ناگفته پیداست.
در این وقت با بحثی در مورد شباهت و تفاوتهای تئوری موسیقی و موسیقیشناسی (وجه آموزشی-دستوری در اولی و وجه توصیفی-تحلیلی قویتر در دومی؛ ضمن اندرکنشهای هر دو در جریان تکامل) بخش نخست کلاس به پایان رسید.
پس از استراحتی کوتاه، بخش دوم کلاس با عنوان زبان و واژگان با گزینگویهای از «نِد رورِم»؛
The hardest of all the arts to speak of is music, because music has no meaning to speak of.
«دشوارترین هنرها برای سخن گفتن موسیقی است، زیرا معنایی ندارد تا از آن سخن گفته شود.»
آغاز شد. پیش از هر چیز مدرس تاکید کرد که مسایلی که در این بخش مطرح میشود از دو جنبه میتواند مورد توجه شرکتکنندگان قرار گیرد نخست آگاه شدن نسبت به روندهای متنشان و دوم ابزاری برای نگاه تحلیلی به نوشتارهای دیگران به دست میدهد.
با همین گزینگویه مسالهی امر غیر کلامی مطرح شد و توضیح داده شد که برای درک سادهی این موضوع کافی است تلاش کنید به یک اثر ادبی بیاندیشید این امر بدون آن که کلامی از ذهن بگذرد ممکن نیست.
اما میتوان یک اثر موسیقایی را دنبال کرد بی آن که لزوما نیاز باشد کلامی دربارهی آن از ذهن بگذرد. از سوی دیگر کلام در سطوح مختلف از عناصر سازندهی بعضی هنرهاست (مانند ادبیات، نمایشنامه و …) در حالی که در بعضی دیگر کلام نقش عنصری ندارد (مانند موسیقیِ سازیِ محض، مجسمهسازی و …). بر پایهی این توضیح و در نظر داشتن مشکل معنا در موسیقی (که در سرفصل درس جلسهی پنجم پیشبینی شده) دشواری تطابق کلام بر موسیقی آشکار میشود. همیشه این دلنگرانی هست که؛ به چه نحوی این واژگان دربارهی موسیقی هستند؟
به گفتهی مدرس یکی از راههای معمول فرار از این دشواری (البته نه در بعد فلسفی بلکه در حد هنجارهای روزمره) استفاده از واژگان شناخته شدهی فنی است. از یک سو بهرهبرداری از این نوع واژگان امکان گستراندن درک مشترک را افزایش میدهد زیرا به هر حال بهکاربرندگان این واژهها (در این مورد جامعهی موسیقی)، توافقی نسبی بر معنای آنها دارند. اما از سوی دیگر، و با بعضی نگاهها به مسالهی نقد، بهکارگرفتن دایرهای از واژگان، خود معناساز است و اگر به خود زبانِ نقد به مثابه بخشی از عمل نقدگرانه بیاندیشیم آنگاه درمییابیم که استفاده از یک مجموعه واژگان خاص امکان فراتر رفتن از آن (بخوانید نقد ژرف آن) را محدود خواهد کرد.
علاوه بر آن نکتهی ظریف مسالهای که در اینجا مطرح میشود آن است که در برخی حوزهها به دلایلی که از حوزهی بحث کلاس بیرون است واژگان فنی گستردهای نداریم. برای مثال دربارهی رنگ صوت و برخی عناصر متغیر در اجرا (که از آن گاه در فارسی به «حس» یا «آنِ» اجرا تعبیر میکنیم) قابلیت توصیف فنی بسیار اندکی (به نسبت ملودی و ریتم) داریم.
تحدید مسالهی بعدی بود که مورد اشاره قرار گرفت. تحدید به معنای محدود ساختن جملات از طریق کاربرد قیدهایی که جمله را از دست بزرگنمایی، حکمهای کلی و … میرهاند بسیار در نوشتارهای علمی کاربرد دارد اما در نقد نیز گاهی لازم میشود آن را به کار ببریم. مثالی که از تحدید خوانده شد بخشی از نوشتهی «پرویز منصوری» بود با عنوان «کاوشی در قلمرو موسیقی ایرانی (۹)» از «مجله موسیقی» شمارهی ۱۳۶:
«از این گذشته، در تسلسل گوشههای یکدستگاه نیز میتوان، با قید احتیاط خط سیر کلی به دست آورد. نکته جالب اینکه این «خط سیر» کم و بیش بر روال عمومی فورم، در یک قطعهی فورمال موسیقی غرب، قابل مقایسه و انطباق است.» (ص ۹)
۱ نظر