در این میان نقطه قوت حنانه یکی در استفاده از هارمونی متفاوتی برای صدادهی موسیقی ایرانی بود که خود او به آن هارمونی زوج، اطلاق می کرد (که به احتمال قوی بی تاثیر از هارمونی امثال بلا بارتوک نبود) و دیگری پژوهشهای گسترده ای بود که درباره خاستگاه و ریشه های موسیقی ایرانی و چارچوب موسیقی دستگاهی فعلی آنها صورت میداد (که بخشهای کوچکی از آنها در کتاب گامهای گمشده آمده است)؛ امانوئل ملیک اصلانیان هم نخستین فردی بود که ساختار موسیقی مدرن و آتنال را وارد ساختار آهنگسازی ایرانی کرد که برای نخستین بار در ایران چنین آثاری اجرا می شد، گرچه بسیاری ساختار موسیقایی او را برای موسیقی ایرانی مناسب نمی دانند، ولی به هرحال تلاشهای او برای ایجاد حرکات نوینی در موسیقی ارکسترال ایران ستودنی است.
دهلوی در این میان هم با سنت گرایان افراطی همواره مسئله داشته است (کسانی که حتی استفاده از نت را برای آموزش و اجرای قطعات ایرانی مناسب نمی دانستند و با ایجاد کارهای جمعی وارکستری در ساختار موسیقی ایرانی مخالف بودند و موسیقی را محدود به تکنوازی و بداهه نوازی می دانستند مثل لطفی و کیانی و کلا دست پروردگان مرکز حفظ و اشاعه موسیقی) و هم با غرب گرایان افراطی (که استفاده از هرگونه المان و ملودی ایرانی را در کارهای آهنگسازی به زیر سوال می بردند) مخالف بود.
او حتی در عرصه آهنگسازی معتقد به استفاده از ترکیبات خشن و هارمونی های پیچیده در آهنگسازی نیست و آنها را مناسب حال و هوای موسیقی ایرانی نمی داند (به همین دلیل مثلا با ساخته های کسانی چون حنانه و ملیک اصلانیان میانه ای ندارد) و در آهنگسازی هم جزو معدود کسانی است که سعی میکند حتی المقدور از فواصل ربع پرده استفاده کند (مثل سبکبال در شور، شور آفرین در ابوعطا و…).
شاید بشود خلاصه ای از عقاید او را در این زمینه در این سخنان جستجو کرد: “سنت، مانند هر موجود زنده ای زاده میشود، زندگی می کند و در دراز مدت تغییر شکل میدهد و به مرور زمان از بین میرود و جای خود را به سنت دیگری می سپارد. بنابر این ما نباید به هیچ وجه برده سنت شویم و آزادگی در محدوده رفع نیاز های جامعه ما، خود سنت با ارزشی محسوب می شود.
در رابطه با نوگرایی در عرصه موسیقی هم باید بگویم که اگر این نوگرایی در قلمرو هنر موسیقی ملی باشد و با ذهنیت هنرمند، تطبیق نماید، امری بسیار پسندیده است و باید مورد تشویق قرار گیرد، اما اگر از حدود ساختار موسیقی ملی ما خیلی فراتر رود و با خصوصیات وسوسه انگیزش در روند موسیقی آوانگارد باشد، با احتیاط کامل باید با چنین نظریه ای برخورد کرد.
برای بازتر کردن این مساله باید توضیح دهم که موسیقی کلاسیک غربی که از تجربه چندین قرن برخوردار است. دارای سودمندی های فراوانی برای ما است که اگر از آن استفاده مناسبی بکنیم، قطعا برای ما مفید خواهد بود.
اولین سودمندی هنر موسیقی غرب که جنبه جهانی پیدا کرده است، مساله تکنیکی و آموزشی آن در رشته های مختلف این هنر است. مساله دیگر، مساله خلاقیت است، اینکه چگونه باید آهنگ ساخت؟
از جهت ترکیبات صوتی و هارمونی و دیگر موارد هم ما می توانیم از آنها بیاموزیم البته نه اینکه همان مسایل مطرح شده در موسیقی غرب راعینا کپی برداری کنیم، بلکه بیاموزیم که چگونه بر اساس ساختار هر نغمه ای، ترکیبات صوتی مناسب آن را بکار ببریم و یک مقدار هم از جهت ترکیبات سازها و ارکستراسیون می توانیم از تجربیات آنها استفاده کنیم. البته در سازهای آنها هم اعم از زهی و بادی تکامل فراوانی به چشم می خورد” (به نقل از مقاله دهلوی در کتاب به یاد حنانه و بخشی از گفت وگوی اینجانب با دهلوی مندرج در گزارش موسیقی۴۷)
آقای دهلوی مثل بقیه و البته مثل نویسنده مقاله که هارمونی زوج را شبیه بارتوک می داند در حالیکه چنین شباهتی وجود ندارد ، نخواستند بفهمند که این هارمونی زوج اساسا راهش از مینور و ماژور جداست و چون در قالب ۱۲ پرده ای معمول درست شده فکر کرده اند دیگر ایرانی نیست. دریغ.