گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

مغالطات ایرانی – موسیقی کودک (۱)

دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در مقالۀ «حافظ و بیدل در محیط ادبی ماوراءالنهر در قرن نوزدهم» در باب نفوذ شعر و آموزشهای مربوط به آن در زندگی مردم تاجیکستان با توجه به کتاب «یادداشتهای صدرالدین عینی» می نویسد: «اینان برای شاعر شدن، به همان اسلوب سنتی صاحب چهارمقاله (که خود از سنت ادبی شاعران عرب سرچشمه می گیرد و می توان گفت از طبیعت و ماهیت شعر مایه دارد) معتقد بودند که “برای این کار شعرهای شاعران کلان را بسیارتر خواندنت، یاد کردنت و نوشته گرفتنت و با شاعرهای کلان هم صحبت شده، از آنها آموختنت، لازم است” و این خود نصیحتی بوده است که پدر عینی در خردسالی وی به او آموخته است و چنین ادامه داده: “حالا که تو خردسال هستی، وظیفۀ تو درس خواندن، شعر خواندن، شعر یادکردن، و شعر نوشته گرفتن است. حالا به فکر شعرگویی خود را آواره نکن” و از شگفتی ‌ها و در عین حال حقایق محیط ادبی آن سامان، یکی این بوده است که اینان حافظه های خود را از شعرهای خوب و نمونه های رایج بین اهل ادب سرشار می‌گرده‌اند و هیچ کوششی برای اینکه معنی این اشعار را بطور کامل بر خود روشن کنند، نداشته‌اند. این ادامۀ سنت ادبی ملل فارسی زبان است و تا همین اواخر در مملکت خود ما نیز رواج داشت. از روزگاری که تعلیم و تربیت جدید رواج گرفت، به فکر آن افتادند که برای کودکان ادبیات ساده و قابل فهم آنان پدید آورند. و شعری برای کودکان عرضه کنند که در خور فهم آنان باشد. و جوجه جوجه طلایی/ نوکت سرخ و حنایی، جای “دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند”، را گرفت.

اعتراف می کنم که من خود نیز با همان نظام آموزشی تربیت شده‌ام و حافظه ام از بسیاری شعرهای عربی و فارسی سرشار شده بود بی آنکه در آن احوال معنی آنها را بدانم. بعدها بود که معانی آنها را آموختم.»

با نگاهی گذرا به اتوبیوگرافی های بزرگان موسیقی جهان، می توان ترجمان این گفته دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی را در زمینه موسیقی هم جست. تقریبا تمام بزرگان موسیقی، چه ایرانی و چه غیر ایرانی، تعلیم موسیقی را با شنیدن آثار بزرگان موسیقی آغاز کرده اند و نه موسیقی های ساده و سطحی.

چنانکه دکتر شفیعی کدکنی اشاره می کند، نگاه به اوج است که انسان را به اوج می رساند.

پوینده راه هنر به کوه نوردی می ماند که به اوج قله می نگرد و خود را برای رسیدن به آن نقطه – که البته تار و مبهم دیده می شود – آماده می کند و هر چه به قله نزدیک تر می شود، موقعیت قله برای او واضح تر می شود. پیش از رسیدن به قله، در کوهنورد، نسبت به موقعیت قله، معرفتی بوجود می آید که رهنورد را راهی این مسیر مجهول می کند.

با نگاهی گسترده تر می بینیم که در واقع، هر حرکت هوشمندانه در هر مسیری ما را از سه مرحله می گذرد، اول آرزومندی، دوم حرکت به سوی آرزو و سوم وصال که گاه منزل آخر دست نیافتنی است.

وقتی منزلگاه آخر با این فرض که دست نیافتنی است به حدی ساده می شود که سهل و الوصول می شود، با ابتذال برخورد می کنیم و رشد و پویش متوقف می شود.

سجاد پورقناد

سجاد پورقناد

سجاد پورقناد متولد ۱۳۶۰ تهران
نوازنده تار و سه تار، خواننده آواز اپراتیک و سردبیر مجله گفتگوی هارمونیک
لیسانس تار از کنسرواتوار تهران و فوق لیسانس اتنوموزیکولوژی از دانشکده فارابی دانشگاه هنر تهران

دیدگاه ها ۲

  • جناب اقای پورقناد

    با سلام و احترام من به عنوان مادری که بسیار به موسیقی علاقمند است و دوست دارد فرزندش به بهترین روش با موسیقی آشنا شود و ان را بیاموزد از انتخاب چنین عنوان مهم و زیربنایی بسیار بسیار سپاسگزارم و حتما تا انتها، مقاله شما را با علاقه دنبال خواهم کرد.برای شما و همکاران محترمتان آرزوی موفقیت و بهروزی دارم.

  • واقعاً هم همینطور است. به راحتی می توان برای اثبات این مدعا تفاوت سطح بینش، فرهنگ و درک عمومی اشخاصی که در دهه های اولیه ی شکل گیری نظام آموزشی در ایران (بعد از تاسیس دارالفنون تا دو دهه ابتدایی سده ۱۴ ه.ش)آموزش دیده و رشد پیدا کرده بودند، با اشخاصی که امروزه در حال تحصیل و آموزش علوم و فنون هستند، را ملاحظه کرد. امروزه سیستم آموزشی در ایران مبتنی بر افزایش حجم مطالب و اطلاعات ارائه شده است صرفنظر از عمق و محتوای آموزشی آن در حالیکه در گذشته مطالبی که تدریس می شدند به هدف افزایش بینش و درک دانش آموزان بوده که خود موجب پرورش مفاخر ایران شده بود.

بیشتر بحث شده است