تفاوت بسیاری از ما بهعنوان مخاطب موسیقی باکلام به زبانهای غیرفارسی با مخاطبان کشورهای دیگر در این است که ما صرفاً به دلیل ندانستن یا دانش کم از زبان، «تلاشی» برای اینکه با معنی و مفهوم کلام آشنا شویم نمیکنیم. بهطورمثال در موسیقی کلاسیک و بهخصوص در اپرا، آثار زیادی به زبانهای ایتالیایی، آلمانی، انگلیسی و فرانسه ساخته شده است. مخاطبان موسیقی اپرا در تمام جهان با اینکه زبان ایتالیایی نمیدانند اما داستان اپراهای مختلف را میدانند و عامل زبان باعث نمیشود تا یک سوئدی یا یک فیلیپینی اپرا را از زندگی خود حذف کند. علاقهمندان به اپرا میدانند که اپرا یک مجموعه است شامل موسیقی، نمایش و داستان.
اگر کلام در «توراندخت» پوچینی به ایتالیایی و «حلقۀ» واگنر به آلمانی و «کارمِن» ژُرژ بیزه به فرانسه است، مخاطب اپرا در چین، کره، آرژانتین و ایسلند با داستانهای آنها آشنا هستند.
دریافت ناقص محتوای اثر
زبانهای خارجی و عدم آشنایی با آنها بزرگترین مانع برای بسیاری از افراد در دریافت کامل موسیقیهای باکلام خارجی است، زیرا اگر ما تنها به موسیقی گوش کنیم و به کلام توجهی نکنیم، برداشت ما از کل محتوای اثر برداشتی ناقص خواهد بود. مثلاً اگر موسیقی رگه (Reggae) را تنها بهعنوان یک موسیقی گوش کنیم، تصورمان از آن چه میتواند باشد؟ موسیقیای شاد و ریتمیک که لابد در ترانهاش دارد از عشق و خوشی میگوید! آنچه با این روشِ گوش کردن از دست میدهیم، بخش قابل توجهی از مهمترین آثار موسیقی رگه است که ترانههای اعتراضی و سیاسی دارد. اگر موسیقی پانک راک را به صرفِ موسیقی و جدای از ترانهاش گوش کنیم چه برداشتی از این موسیقی داریم؟ ریتم تند، موسیقی خشن، خشمگین و پرسروصدا. اما اگر معنی ترانهها و تاریخچۀ این سبک را بشناسیم متوجه میشویم خشم عریان موسیقی پانک راک از کجا میآید.
از سوی دیگر درک ناقص از محتوای اثر باعث میشود تا نتوانیم بهطور کامل از اثر موسیقی باکلام لذت ببریم و در مرحلۀ بعدی، نتوانیم نبوغ بهکاررفته در آثار را بهدرستی بفهمیم. در موسیقی باکلام گاه اتفاق میافتد که متن و موسیقی و اجرای نوازندگان و شیوۀ خواندن خواننده آنقدر باهم همبستگی داشته باشد که معنی واقعی و خالص پیوند ترانه و موسیقی حاصل شود. بهعنوانمثال آهنگی از میت لوف (MeatLoaf) به نام «در آینه ماشین اجسام نزدیکتر بهنظر میرسند» (Objects in the rear view mirror may appear closer than they are) داستان، مشابه با داستان واقعی زندگی خواننده است.
پسر نوجوانی از خانه و پدر معتاد به الکل که دست بزن دارد، فرار میکند. از شهری که به گفتۀ خودش حتی خیال هم در سرمای این شهر منجمد میشود. عاشق میشود ولی معشوقه رهایش میکند. او به این گذشته فکر میکند و میداند گذشتهاش آنقدرها هم که بهنظر میرسد، دور نیست. حال اگر با داستان آشنا نباشیم چگونه میفهمیم خواننده یا راوی داستان وقتی از کتک خوردنش سخن میگوید، یا وقتی میگوید که معشوقهاش او را مثل زخم تن، التیام میدهد این اجرای منحصربهفرد و استثنایی خواننده در کدام دقیقه و ثانیه اتفاق میافتد.
۱ نظر