گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

محمدرضا شجریان که بود و چه کرد؟ (۴)

قبل از اینکه زندگی هنری شجریان را ادامه بدهم به نقش مهم محمدرضا لطفی و سایه در پر رنگ شدن زندگی هنری و موسیقایی شجریان می پردازم؛ لطفی در دی ماه ۱۳۲۵ در گرگان متولد شد؛ یعنی ۶ سال کوچکتر از شجریان بود. پدرش هم آواز می خواند و تار می نواخت البته نه حرفه ای. پدر و مادر لطفی هر دو معلم بودند. پس از چند سال پدر معلمی را رها کرد و به کشت و زراعت و تجارت روی آورد. پدر لطفی اصلا خلخالی بود و تمام خانواده ی پدر در خلخال بر اثر بیماری وبا از دست رفتند و او ناچار شد به رودسر برود و با یکی از اقوامش زندگی کند.

او سپس معلم شد و آن هنگام زمانی بود که رضاشاه موظف کرده بود تا معلمان بعد از سه ماه ازدواج کنند و او مادر لطفی را انتخاب می کند که گرگانی بود و پانزده سال هم در ترکمن صحرا معلمی کرد. او در آنجا زمین خرید و در عین حال به زراعت و تجارت پرداخت. محمدرضا لطفی هم بر اساس همان ارثی که از پدر به او رسید ساز تار را شروع کرد.

او پس از مدتی تمرین و آموزش می بیند در گرگان به جایی نمی رسد؛ مانند بیشتر بزرگان به تهران می آید و در کلاس های شبانه هنرستان موسیقی نام و سپس در کلاس های روزانه نام نویسی می کند. در همان هنرستان با دوستانی مثل حسین علیزاده آشنا می شود. تار نوازی را در هنرستان ادامه می دهد در سال ۵۲-۵۳ وارد دانشگاه (موسیقی) تهران می شود و لیسانس می گیرد. سپس به سربازی می رود و در سنندج خدمت می کند. در سنندج با خانواده کامکار و پدر بزرگوارشان استاد حسن کامکار آشنا می شود که تمامی فرزندان نوازنده بودند.

لطفی با آنها و چند نوازنده، گروهی دیگر تشکیل می دهد؛ هرچند لطفی قبل از آن، گروه کوچکتری با علی اکبر شکارچی نوازنده کمانچه، حسین عمومی نوازنده نی و ناصر فرهنگفر نوازنده تنبک در سال ۵۱ گروهی تشکیل داده بود؛ ولی گروه شیدا در حقیقت به شکل جدی تر با خانواده کامکار در سنندج شکل گرفت. هوشنگ کامکار می گوید که گروه شیدا به شکل وسیع ترش در خانه خودشان در سنندج تثبیت می شود. این ها به هر حال بسیارشان به تهران کوچ می کنند و با سایه آشنا می شوند.

سایه از مدیریت کارخانه سیمان در تهران از سوی قطبی به مدیریت موسیقی رادیو منصوب می شود. سایه به لطفی و گروهش پیشنهاد همکاری می دهد و پیشنهاد می دهد نام گروه شان را به خاطر بازآفرینی آهنگ های علی اکبر شیدا «شیدا» بگذارد. بعد از مدتی یک گروه دیگر از هنرجویان مرکز حفظ و اشاعه به نام «عارف» به سرپرستی پرویز مشکاتیان و حسین علیزاده نیز افتتاح شد.

محمد رضا لطفی در مورد تشکیل گروه «عارف» می گوید: اخلاق پرویز خیلی اجتماعی نبود، یعنی خود راه حل‌های مناسب برای کارش ایجاد نمی‌کرد. به اضافه این که می‌دانست اگر حسین (علیزاده) و من در جایی هستیم، حضورش می‌تواند به فعالیت او کمک کند. پرویز همیشه خود جریان‌ساز نبود، بلکه می‌توانست در کنار جریانات خوب کار ارزنده‌تری انجام دهد، شاید به همین دلیل بود که در کنار هنرمند گرامی شجریان، توانست بیشتر موفق شود، در اینجا حسین بود و در آن‌جا شجریان.

ناگفته نماند که وقتی لطفی در سال ۵۲ – ۵۳ در حفظ و اشاعه موسیقی فعالیت می کرد با استاد صفوت دیدگاه های سیاسی و هنری شان با هم متفاوت بود و محمدرضا لطفی به عنوان یک جوان چپ گرا دیدگاه های خاص خودش را در فضای مدیریت حفظ و اشاعه موسیقی می خواست مطرح بکند و پیش ببرد؛ اما صفوت نمی پذیرد و این اختلاف نمایان می شود و لطفی از حفظ و اشاعه موسیقی بیرون می آید. شجریان هم در این رفت و آمدها در حفظ و اشاعه با لطفی بیشتر آشنا شد و کار به جایی رسید که اولین برنامه های خودشان را باهم اجرا کردند و در عین حال وقتی که سایه، محمدرضا لطفی و گروهش را به رادیو دعوت می کند، شجریان هم که با لطفی کار می کرد به مجموعه گروه شیدا به عنوان خواننده در رادیو برنامه اجرا کرد.

کیوان پهلوان

کیوان پهلوان

۱ نظر

بیشتر بحث شده است