دوم: از زمان هایی که در میان آن نِغَمه ها میافتد، و این را ایقاع میخوانند.
معلوم است که اگر یک نغمه مکرر شود چیزی از آن مناسب حال نیست اما وقتی که نغمه مختلف میشود از مجموع هر دو نغمه بعدی پیدا میشود و چون یک نغمه از دیگری بیش باشد میان آن دو نسبتی است، و این نسبت یا متنافر است یا متفق، و دو نغمه وقتی متوافق میباشند که اندازه تفاوت مانند متفاوت باشد یا به فعل یا به قوت (و معنی قوت در اینجا آن است که از مکرر کردن نغمه آنچه این نغمه به قوت مثل آن است پیدا شود) و اگر چنین نباشد نغمتین متفق نبودند.
مثال دو متفاوت که تفاوت میانشان به فعل مثل احدالمتفاوتین باشد دو نغمه است که یکی دو برابر دیگری بود، مانند هشت و چهار زیرا که تفاوت به چهار است، و چهار به فعل برابر است با نغمه متفاوت کوچک که آن هم چهار بود، و اما مثال دو متفاوت که تفاوت با متفاوت به فعل برابر نیست دوگونه است، یکی آنکه متفاوت کوچکتر از تفاوت است و به قوت مثل آن است، دیگر آنکه تفاوت کوچکتر از متفاوت است و به قوت مثل آن است، دیگر آنکه متفاوت کوچکتر از تفاوت است به قوت با تفاوت برابر است، مثال اولی: دو نغمه که یکی مثل دوم و مثل جزء او باشد، پس تفاوت به جزء نغمه کوچک باشد و جزء نغمه کوچک به قوت مثل آن است، و این قسم را نسبهالمثل و الجزء گویند، و شریفترین اقسام این قسم نسبت مثل و نصف است چنانکه دو و سه، زیرا که تفاوتشان برابر است با نیمه نغمه کوچک، و از یکبار که یک را مکرر کنند تفاوتشان برابر است با نیمه نغمه کوچک، و یکبار که یک را مکرر کنند نغمه کوچک پیدا میشود، و این را نسبت مثل و نصف خوانند، و پس از این نسبت مثل و ثلث است چنانکه نسبت سه یا چهار زیرا که تفاوت میان ایشان به یکی است، و یکی ثلث سه است، و دوبار که زیاد شود سه میشود، و این نسبت مؤخر است از سبت مثل و نصف که به یک زیادت برابر کوچکتر میشد و بعد از این نسبت مثل به توالی میآید.
قسم دوم که متفاوت است مثل تفاوت به قوت و این وقتی است که یکی از دو نغمه چند برابر دیگری باشد تا میانشان به چند برابر کوچکتر باشد، پس نغمه کوچک به قوت مثل مقدار تفاوت باشد و این قسم را نسبهالاضعاف خوانند، و نخستین این قسم ثلثه اضعاف است زیرا که تفاوت میانشان آنگاه پیدا میشود که متفاوت دوبار مکرر شود مثال آن نغمه که بر عدد دو است و نغمه دیگر به عدد شش و تفاوت میانشان چهار است و دو که متفاوت است نیمه چهار است (که مقدار تفاوت بود) و چهار از یکبار مکرر کردن دو پیدا میشود، پس ازین نسبت اربعه اضعاف است چون نسبت هشت به دو چه تفاوت میان دو و هشت به شش است، و اگر دوبار دو مکرر شود تفاوت که شش است بهوجود میآید، و سپس این نسب خمسهالاضعاف است چون نسبت دو به ده، و بر همین قیاس نسبت های دیگر بیرون میآید، و این قسمت ها قسمت های متفق اصلی است که آنها را متفق به اتفاق اول نامند، و اینها چندگونه است:
اول نسبت های بزرگ و آن نسبت ضعف است که الذی بالکل گویند پس از آن نسبت سه ضعف است و نسبت چهار ضعف، و آن را الذی بالکل مرتین میخوانند، و دوم نسبتهای اوساط است و آن نسبت مثل و نصف است و آن را الذی بالخمسه گویند پس از آن نسبت مثل و ثلث که الذی بالاربعه نامیده میشود، سوم نسبت های کوچک است و آن نسبت های مثل و جزء است و ابتدای این قسم از نسبت مثل و ربع است، و همچنین تا جایی که تفاوت به شنیدن ادراک میشود، و بزرگترین نسبت بزرگ که در موسیقی بهکار برده میشود نسبت الذی بالکل مرتین است و کوچکترین نسبت مستعمل آن است که زیادتی زائد بر ناقص نیمه نیمه نیمه نیمه کوچکترین ابعاد باشد، و آن را طنینی میگویند.
۱ نظر