گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

علیرضا میرعلی نقی

علیرضا میرعلینقی متولد ۱۳۴۵ در تهران
روزنامه‌نگار، پژوهشگر موسیقی و منتقد هنری

Posts by علیرضا میرعلی نقی

نگاهی به تاریخ نویسی موسیقی ایران

 تاریخ ما از زمان بیهقی نوشته شده است و امری متأخر است. دو قالب روایت داریم: قصه و روایت اسطوره‌ای دوم تاریخ درباری و شرح فتوحات و مناسبات درباری، هیچ ‌کدام روایت اجتماعی نیست. اولی اصلا تاریخ نیست، دومی هم برش محدودی است، مردم به حساب نمی‌آمدند و عین رابطۀ چوپان و رمه‌اش تلقی می‌شدند. عامه رعیت بودند و طبقه دیگر اشراف بودند. اجتماع ایران از زمان ساسانیان تا زمان مشروطیت به صورت یک‌نواخت تداوم پیدا کرد. تا اواخر دهه ۱۳۲۰ روایتی وجود نداشت و در واقع چیزی جز خرده روایت وجود نداشت و آنچه بود تاریخ درباری بود.

درباره شب همایون خرم با اجرای ارکستر ملی

آثار برجای مانده از ویولن‌نواز و نغمه‌پرداز نامی عصر ما استاد همایون خرم با برخورداری از استقبالی ورای حد تصور (در قیاس با سرنوشت آثار ماندگار دیگر هنرمندان هم نسلش) در اجراهایی متنوع چه از لحاظ تنظیم ارکسترال با محوریت هارمونی و سازبندی و جه جایگزینی کلامی تازه و نیز خوانندگانی متفاوت صدرنشین مجموعه عظیم موسیقی‌های با کدام در هفتاد سال اخیر شناخته می‌شود

سیمین آقارضی، بانویی که صدای زیبای قانون در ایران بود (۲)

ساز اصلی سیمین هم مثل استاد مهدی مفتاح، ویولن بود که نزد استاد ابوالحسن صبا آموخته بود. ولی هیچ‌گاه ویولُن را تک‌نوازی نکرد. او از نوازندگان وزارت فرهنگ و هنر بود و در دو دهه ۴۰ و ۵۰ خورشیدی، یگانه کسی بود که قانون می‌زد.

سیمین آقارضی، بانویی که صدای زیبای قانون در ایران بود (۱)

سیمین آقارضی درمنی، آذر ۱۳۱۷ در تهران دیده به جهان گشود و با ورود به هنرستان موسیقی، نخستین گام‌های آموختن را برداشت. او در ادامه، شاگردی استادان بزرگ موسیقی ایران را کرد و نواختن ویولُن را نزد ابوالحسن صبا، پیانو را در محضر جواد معروفی، تمبک را نزد حسین تهرانی و قانون را در محضر مهدی مفتاح آموخت.

به یاد فرهاد ارژنگی (۵)

غیر از این سند تصویری با ارزش، تعدادی ضبط‌های پراکنده از هنر تار نوازی او نیز در دست است. بیشتر آنها ابتدا و انتهای منسجمی ندارند و از کیفیت صوتی شفاف، آن طور که امروز می‌شناسیم، عاری هستند. بعضی از آنها به طرح اولیهٔ یک آهنگ زیبا شبیه هستند و برخی دیگر، بر گرفتهٔ مستقیم از ردیف‌ها می‌باشند. با این حال باز هم همگی اسنادی ارزشمند شناخته می‌شوند و می‌توانند نمونه‌هایی از خصوصیات نوازندگی او را که در سطور بالا وصفش رفت، بازگو کنند یکی از آنها، همنوازی دلنشینی است به همراهی سنتور داریوش صفوت و آواز محمود نخست (خوانندهٔ شاغل در اداره هنرهای زیبای وقت) که در مایهٔ بیات اصفهان است.

به یاد فرهاد ارژنگی (۶)

فرهاد در طول مسافرت‌هایش با گروه هنرمندان هنرهای زیبای کشور، ابتدا درباره  نقاط مختلفی که از آنها  بازدید کرده اند، شرحی بیان نموده و سپس در مورد تک‌تک ساز های هر کشور با کشیدن شکل ساز و خصوصیات فنی و‌ موسیقایی آن، با دقت و مو شکافی باور نکردنی توضیح داده است.

به یاد فرهاد ارژنگی (۴)

در فاصله بین این دو نسل، تنها فرهاد ارژنگی بود که نمونهٔ کامل و تمام عیاری از نوازندهٔ آموزش دیده و کمال یافته در مکتب استاد شهنازی محسوب می‌شد و به تصریح هنرمند ارجمند، محمدرضا لطفی: «اگر زنده مانده بود، بهترین مکتب دار استاد شهنازی می‌شد.» این موقعیت ممتاز و منحصر او بود، که متأسفانه چراغ آن با جوانمرگی او خاموش شد و شاید بتوان از همسن و سال‌های او تنها هنرمند و استاد گرامی؛ جناب آقای هوشنگ ظریف را در این موقعیت قرار داد که سال‌های سال نزد علی اکبر خان شهنازی و موسی خان معروفی در هنرستان موسیقی ملی آموزش دیده و البته بعدها خود به تدریج صاحب جایگاهی در نوازندگی و تعلیم «تار»، گردیده که برای تارنوازان، شناخته شده است. جایگاهی با تکنیک صحیح و مطالب سنجیده و آراسته که ریشه‌های عمیقی از آموزش‌های کلاسیک در تار نوازی را نشان می‌دهد.

به یاد فرهاد ارژنگی (۳)

به جز این وی با آثار موسیقی کلاسیک غرب و موسیقی‌دانان غربی به درستی آشنا بود و گواه این مدعا وجود کتابهای نت فراوانی از آثار شوپن، بتهوون، اشتراوس، دورژاک، موتسارت و… در میان کتاب‌های او می‌باشد. همزمان با این کارها، فرهاد، تحصیلات دانشگاهی را هم با جدیت پی می‌گرفت.

به یاد فرهاد ارژنگی (۲)

تار، جای ویولون را گرفت، مدت کوتاهی عمویش او را در یادگیری اصول آغازین، نوازندگی یاری کرد و بالاخره فرهاد به دست استاد «علی اکبر شهنازی» سپرده شد. این هنرمند و نوازنده و معلم بزرگ، در آن سالها، یعنی از هزار و سیصد و بیست و چهار  تا هزار و سیصد و سی و چهار، کمتر در رادیو نوازندگی می‌کرد و بیشتر به تعلیم شاگردان می‌پرداخت.

به یاد فرهاد ارژنگی (۱)

فرهاد ارژنگی، در عمر کوتاه بیست و دو ساله اش، در زندگانی هنری‌اش که بیشتر از پنج سال  دوام نیافت، همچنان خاتم فیروزهٔ بواسحاقی، به قول لسان الغیب، خوش درخشید، ولی دولت مستعجل بود. فرهاد ارژنگی، در مجموعۀ انتشارات موسیقی ایرانی، که در این ایام بسی حجیم‌تر از دهه‌های پیش هم شده، کوچکترین رد پایی؛ و یا سایهٔ دستی ندارد. نه کسی صدای تار او را از همان نوارهای تکه پارهٔ قدیمی شنیده، و نه حتی قطعهٔ کوتاهی از او، در این همه نوار و سی دی و کنسرت اجرا شده است. خاطرهٔ او به شکلی دردناک، پرغرور، معصوم و همیشه جوان، فقط در ذهن همسالانش زنده است. یادهایی پر از علاقه و احترام و حسرت، برای نبوغی که در آستانهٔ جوانی، ناگاه به تیر بلا پرپر شد؛ و هیچکس به درستی ندانست که کمانکش، چه کسی بود و از چه رو، او را هدف گرفته بود.

بیشتر بحث شده است