فصل، در بیان مطلبی است و در هر پاراگراف، استاد مشکوه، با استفاده از هلالین () و کروشه [] و ستاره و اندیس ـ ارقام کوچک بالای کلمات که برای رجوع به پانویس هستند ـ به دقت هرچه تمامتر، موارد اختلاف نسخ را مشخص کرده است. خلاصه مطالب هر فصل، چنین است:
۱) اندر (همه)ی اصلها [ی] او: چهار گوهر [عنصر] عالم و چهار مزاج؛ تعریف تن و روان و روح های اصلی.
۲) بیان خصوصیات تن حیوانی و نقش اغذیه و تأثیر هوا در روح و تن.
۳) تعریف رگ و شریان و اقسام آنها.
۴) تعریف عوامل نبض: حرکت انبساط، سکون سپس حرکت انبساط، حرکت انقباض، سکون سپس حرکت انقباض / شرح اجناس دهگانه راه یافتن دلیل های رگ.
۵) شرح اندازه حرکت / باب تیزی و درنگی / باب قوت و ضعف / باب دیرآمدن / باب گرمی و سردی / باب نرمی و سختی / باب پری و تهی /.
۶) شرح باب به یکدیگر ماننده بودن و نابودن / باب نظام و [بینظامی] که کاملاً مربوط به مباحث موسیقایی است و ما عیناً در اینجا آن را نقل میکنیم:
«… و همچنین اندر نبض نوعی است موسیقاری خاصه اندر اختلاف (و) نظام (۱). و جالینوس میگوید: به باب وزن که نسبت های وزن آنچه اندر حس آید و حس آن را اندر یابد یکی نسبت الذی بالکل و الخمسه است نسبت سه یکی بود چون آواز بم (۲) و آواز سبابه زیرا (۳) که سبابه زیر سه یک مطلق بم است(۴)، و دیگر نسبت الذی بالکل چون مطلق بم و سبابه (۵) بود، و وی نسبت دو به یکی است (۶) [و] دیگر نسبتالذی بالاربعه چون (مطلق هر زودی به خنصر وی تا به زود زیرین وی و دیگر هست هم چندانک و چهار یک چون) نسبت مطلق هر زودی (۷) به بنصر[و]ی و این (۸) سخن از جالینوس فضول است، و غلط، اما فضول آن است که اندر بجشکی (۹) موسیقی گفتن بازار کردن بود؛ خاصه (۱۰) که هیچ حکیمی را اندر بجشکی (۱۱) به کار نیاید و اگر ندانند (۱۲) هیچ زیان ندارد. و هیچ بجشک (۱۳) نداند که [وی] چه میگوید الا که پیشه موسیقی بیاموزد، و [آن] کاری دراز بود.
و اما غلط دو غلط است یکی آنکه (۱۴) نزدیک پیشهوران (۱۵) موسیقی الذی بالکل و الخمسه [والذی بالخمسه] به حکم حس یکی بود، و دیگر (که) آن کس که کرس (۱۶) سرای بود اندر تألیف (۱۷) یا اندر ایقاع (به گوش) اندر یابد این همه نسبتها[را] لکن (۱۸) به زیادت خمس و سدس و سبع و ثمن و تسع بود. و نیز باریکتر، خاصه آنچه (۱۹) مستعمل[تر] است، خواهی به رگ و خواهی به رقص و خواهی به آواز، و را همه (۲۰) یکی باشد، ولکن خواست که مردمان گویند که وی موسیقی داند،[و] وی به جشکی نیک دانستی (۲۱) و دیگر عمل ها کند (۲۲) گفتی، و چنین خواست که حدی بنهد (۲۳) میان اختلاف بزرگ، و اختلاف کوچک، و ندانست نهادن.
اما جنس (۲۴) وزن و بیوزن آنست که هر نبضی را زمان حرکتی است (۲۵) و زمان سکون. (۲۶)
پینوشت
۱.[توضیح از علامه مشکوه]: دیگر رسالهای است [که] در بیان نبض به زبان فارسی نوشته است. در عنوان آن رساله نگاشته است: فرمان عضدالدوله به من آمد کتابی کن اندر دانش رگ ـ همانا گروهی که در علم، سیر تتبع وافی دارند میدانند آن دیباچه از حلیه صدق عاطل است. چه یک سال قبل از تولد شیخالرئیس عضدالدوله وفات کرده است و آنچه بهخاطر میرسد این است که آن رساله را ابوعلی مسکویه در عقد تألیف آورده و یا آنکه کاتب اشتباه کرده است به جای مجدالدوله یا شمسالدوله، عضدالدوله نوشته است. ولی آن مسئله موسیقاریه که در قانون فرموده است و عباراتی که برخلاف آن در آن رساله ثبت است. قول اول را تأیید کند (نامه دانشوران، ج۱، ص ۸۳)
۲ـ آ: ثبات که نسبتهای وزن آنچه در حس آید و حس افزاید باید یکی نسبت الذی بالکل و الخمسه است که به یکی بود؛ چون آواز یم و، ـ لب، به باب نبض که نسبتهای نبض آنچه اندر حس آید و حس اندر یابد یکی نسبت الذی بالکل خمسه است که نسبت سه یکی بود آواز بم آواز بم.
۳ـ آ: زیر.
۴ـ ب: نیست.
۵ـ ب: دوتای.
۶ـ ب: بود.
۷ـ ب: هر دودی.
۸ـ آ: آنرا.
۹ـ آ: پختگی.
۱۰ـ آ: و خاصه.
۱۱ـ آ: بماند.
۱۲ـ آ: یحتک. (ـ کذا)
۱۳ـ آ: که.
۱۴ـ ب: موسیقار.
۱۵ـ ب: کوش.
۱۶ـ آ: ریا. (ظ و یا)
۱۷ـ ب: آنکه.
۱۸ـ آ: آنکه.
۱۹ـ ب: آواز او را.
۲۰ـ آ: دانستن .
۲۱ـ ب: حکما کنده.
۲۲ـ ب: نهد.
۲۳ ـ ب: جنبش.
۲۴ـ آ: ری جنس است.
۱ نظر