ادامه نوشتارْ باز شبیه به پارهی پیشین آن است. سپنتا توضیحاتی دربارهی خوانندگان و وضعیت آواز در برنامهی گلها ارائه میکند، از محاسن بعضی خوانندگان چون بنان میگوید، اما نهایتاً به بحث دربارهی ضعفهای بعضی از دیگر خوانندگانِ برنامه میپردازد. بحث او، بهطور خاص، متمرکز بر الهه و گلپاست. به اعتقاد او:
صدای الهه صدای محدودی است [و] در ضمنِ قطعاتی که ایشان اجرا کردهاند گاهی یادگار دوران همکاری با ارکسترهای منحرف و تقلیدیِ بیمایگانِ رادیو به گوش میخورد. یکی از ارمغانهای این دورانهای سیاهِ استعداد بهباددِه همین محدودشدنِ صدا و نبودن هیچگونه تحریر و داشتنِ لحن تقلیدی (عربی) است. شما به چند آهنگی که ایشان در این اواخر در برنامههای گلها اجرا کردهاند گوش فرادهید، ملاحظه مینمایید که صدا همینکه خواست از حدودی بالاتر رود میشکند و بهناچار تبدیل به جیغ و فریاد میشود. چقدر خوب است، در نوشتنِ پارتیسیونهای آواز، رعایت حدود صدای خواننده که برای وی بهراحتی قابل اجراست بشود. […] آقای گلپایگانی یکی دیگر از خوانندگانیست که در این اواخر در برنامههای گلها شرکت میکند. صدای او پرگسترش، نسبتاً قوی و دارای طنین جوان و شفاف است. […] ایشان متأسفانه در تلفیق شعر و آواز و درک معانیِ اشعاری که میخوانند مطلقاً فاقد احساس و سلیقه میباشند. کافی است به چند قطعه از برنامههای گلها با صدای ایشان گوش فرادهید، ملاحظه میفرمایید در اکثر ابیات، کلماتِ مسلسل پشت سر هم همه روی یک نوتِ یکنواختِ بدون حالت اجرا میشود. گویی خوانندهی خوشصدا اصولاً زبان فارسی نمیداند و فقط تلفظ اشعار را بهخوبی فرا گرفته است. بهموازات امر فوق، مطلب دیگر آن است که، همانطور که چهچههها و تحریرهای مختلف جزو فنون و صنایع آواز ایرانی میباشند، ولی هرگاه در اجرای آنها جانب زیادهروی پیموده شود، لطف خود را از دست خواهد داد، چه با یک سکوتِ بهجا، یک تحریرِ کوتاهِ باحال، مؤثرتر از مدتی فشارآوردن به حنجره و فریادکشیدن و چهچههزدنِ مسلسل میباشد. (همان: ۱۸)
هر دوی این موارد معطوف به اجرای خوانندگان یا عاملینِ برنامهی گلهاست. اگر اشارهی مختصرِ نویسنده به لزومِ دقت به گسترهی صداییِ الهه از سوی آهنگسازانِ برنامه را نادیده بگیریم، هیچیک از این نقدها معطوف به رویکردِ کلی، سیاستها یا روحیهی حاکم بر برنامه نیستند.
پاسخهای سپنتا نهایتاً با یک پیشنهاد به پایان میرسند؛ پیشنهادی که مشابهِ توصیهی موجود در نوشتهی «موسیقی رادیو» است و آن اجرای قطعاتِ چندصداییِ پیچیدهترِ وزیری یا آثاری شبیه به آنهاست؛ بهخصوص اینکه نویسنده عقیده دارد در زمان نگارش این پاسخها، «گوشها برای شنیدن قطعات همآهنگِ ارکسترها آمادگی پیدا میکنند» (همان). دور از ذهن نیست اگر تأسیس ارکستر فارابی را، که تنها چند ماه پس از نگارش این متن تشکیل شد، پاسخی به دغدغههای اینچنینی بدانیم.
پخشایشِ زمانیِ نقدها
نکتهای که نباید از نظر دور بماند پخشایشِ این نقدها در طولِ دورانِ موردِ بحث است. چهار نمونهی اول، که از آبان ۱۳۳۶ تا شهریور ۱۳۳۸ به چاپ رسیدهاند، همگی در دورهی سردبیریِ رشیدی چاپ شدهاند. پس از آن، و در دورانِ سردبیری خوشنام ــ که به نظر میرسد تا مهرِ ۱۳۴۰ ادامه داشته است ــ به هیچ مطلب مستقلی در نقدِ برنامهی گلها برنمیخوریم؛ اگرچه مجله خالی از انتقاد بر مشی رادیو و نوشتههایی با رویکرد مارکسیستی نیست (نک. پاورقی شمارهی ۱۰). به نظر میرسد دو اقتراحِ متوالی دربارهی برنامهی گلها نیز در دوران سردبیریِ مجددِ رشیدی منتشر شدهاند.
۱ نظر