گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk
جلیل شهناز، علی اصغر بهاری، عبدالوهاب شهیدی، فرامرز پایور و حسین تهرانی

مقوله‌ی «تفسیر» در موسیقی ایرانی، از چند لحاظ حایز اهمیت‌ است. اساساً خودِ مفهومِ «تفسیر»، مفهوم تشتت‌برانگیزی بوده و به‌کارگیریِ واژگانیِ آن از منظر صاحبنظران‌، متفاوت جلوه می‌نماید. در این نوشتار، می‌کوشیم معنا و مفهومِ تفسیر در موسیقی ایرانی را از جمیعِ جهاتِ آن به‌بحث و بررسی بپردازیم.

وجوه تسمیه‌ی تفسیر
در فرهنگ‌های لغت، معانی و تعابیرِ بسیاری در مورد تفسیر به‌کار رفته است. یکی از موجزترینِ آن‌ها در فرهنگ فارسی عمید آمده است: «تفسیر /tafsir/ (اسم مصدر) [عربی، جمع: تَفاسیر] ۱- معنی کلامی را بیان‌ کردن؛ واضح و آشکار ساختن معنی سخن. ۲- شرح و بیان. ۳- (ادبی) در بدیع، بیان کردن مضمونی در الفاظ فشرده و پوشیده و بعد به شرح آن پرداختن، مانند این شعر: به کردار دل و عیش و سرشک و جسم من داری / دهن تنگ و سخن تلخ و لبان لعل و میان لاغر. ۴. (اسم) علم‌ بیان کردن و توضیح دادن معانی آیات قرآن و احادیث.»

در هر چهار تعبیرِ فوق (به‌ویژه موارد ۱، ۳ و ۴) کلام‌محور بودنِ آن، هویدا است و تنها در مورد دوم (۲) است که کلام یا غیرکلامی بودنِ تفسیر عنوان گشته و فقط به «شرح و بیان» بسنده شده است.

تفسیر در عرصه‌های مختلف
در وُجوه مختلفِ سیاسی، اقتصادی، ورزشی و غیره، از تعابیرِ تفسیر و مفسّر یاد می‌شود. مفسرِ سیاسی، مفسرِ اقتصادی، مفسرِ ورزشی و غیره؛ ولی در عرصه‌های فرهنگی هنری – لااقل در ایران – این تعبیرِ مفهومی، مرسومیت کمتری دارد. این شاید، به‌این دلیل باشد که تحلیل‌گران و منتقدانِ موسیقی ایرانی، در سازوکارِ تحلیلی و انتقادی خود، تفسیر و توصیف را – خواه ناخواه – به‌کار بسته و با توصیف و تفسیر، به‌تحلیل یا نقدِ موضوع موردنظر می‌پردازند، ولی آیا تفسیر و اساساً تفسیرگری در موسیقی (به‌صورت علی‌حده) نمی‌تواند موضوعیتی جداگانه داشته باشد؟! پس جای دارد که مفهومِ «مفسِّر» را نیز به‌بحث و بررسی بپردازیم.

مفسِّر و وجه تسمیه‌ی آن
راقم این سطور، این بار نیز فرهنگ فارسی عمید را در خصوص وجه تسمیه‌ی مفهومی مفسِّر درنظر گرفت: «مفسِّر / mofasser / (اسم، صفت) [عربی] کسی که معنی سخنی را بیان کند؛ کسی که مطلبی را شرح‌وبسط می‌دهد؛ تفسیر‌کننده.» لازم به‌توضیح است که در فرهنگ واژه‌های سره از مفسِّر به «گزارنده» نیز یاد شده است.

این تعبیر، تعبیرِ مدنظر نگارنده در ابتدای نوشتار یعنی «شرح و بیان» (و در قیاس با مفسِّر، «شارح» و «مبیِّن») در ترادفی همگن قرار می‌دهد زیرا کلام‌محور بودن (کسی که معنی سخنی را بیان کند) و هم غیرکلام‌محور بودن آن (کسی که مطلبی را شرح‌وبسط می‌دهد) را، مورد توجه قرار داده است.

به‌هر صورت، مفاهیمی چون مفسِّر (تفسیرگر)، تأویل‌گر، شارح و تفسیردان، حایزِ برداشتی مترادف و تقریباً هم‌معنا است.

تفسیر و تداخل تعبیریِ آن
به‌عقیده نگارنده، سیر در معانیِ یک پدیده و شرح و بیانِ آن را در سه لایه، بایستی منظورِنظر قرار داد: «توصیف»، «تفسیر» و «تأویل».

توصیف، معانیِ پیدا و بیشتر، وجوهِ ظاهریِ معنا را مورد توجه قرار می‌دهد. تفسیر، معانی میانی را مدنظر دارد که قسمت‌هایی از آن عیان و بخش‌هایی از آن، نهان است. و اما تأویل، به‌معانیِ پنهان می‌پردازد که در بطن نهفته و البته تأویل، مشکل‌ترین شیوه‌ی تفسیر است. به‌خصوص در ساحت ادب و هنر ایران که رمزوراز‌پردازی همراه با رویکردِ ایجاز و اختصار، تداول بیشتری داشته و هنوز هم دارد.

و اما، یکی از مفاهیمِ به‌ظاهر مترادف با تفسیر، مقوله‌ی «تحقیق» است. تحلیل، تقریباً و تحقیقاً با مباحثِ فنی و تکنیکی روبروست ولی تفسیر، لزوماً رویکردی صرفاً تکنیکال نیست. به‌عنوان مثال؛ در آنالیزِ یک قطعه‌ی موسیقی از مناظرِ مُدال، فُرمال و ریتمیک- متریک، تحلیل‌گر تحلیلِ خود را از حیثِ مضامین فنی بیان می‌دارد ولی در تفسیر، تفسیرگر اگر بنا را بر تحلیل هم گذاشته باشد، آن را با چاشنیِ شرح و بیانی نه صرفاً موسیقایی که حتی فراموسیقایی همراه می‌سازد و این مهم‌ترین تفاوت رویکردی تحلیل با تفسیر است. به‌عبارت دیگر، تفسیر آمیخته و ملغمه‌ای از رویکردهای توصیفی، انتقادی، تحلیلی و غیره، می باشد.

محمدرضا ممتازواحد

محمدرضا ممتازواحد

۱ نظر

بیشتر بحث شده است