چرا آواز خوانانِ جوانِ ما از مواد شکل گرفته، شکلی دوباره می سازند و آن چه تولید می کنند، معنایِ دوباره ای ندارد؟ چرا تنها یک الگو را بر می گزینند و با گزینش یک شیء صوتی آنقدر آن را بزک می کنند و برق می اندازند که بتواند در مقابل الگوی اولیه که برای آنان همانا خورشید است به رقابت بپردازد. اما نمی دانند که آن شیء یافته نزد آنها تقریبی است؟ متاسفانه تعداد بسیار اندکی از خوانندگانِ موسیقیِ امروزِ ایران این را فهمیده اند که شیءِ صوتی، فاصله ای بسیار با اثرِ هنری دارد.
آواز خوان باید به یاد داشته باشد که تکرار یک رفتار برای استاد شدن در آن رفتار، همیشه فراتر از اصل لذت می رود.
به همین دلیل ما سال هاست با روایت های متعدد و متکثر روبه رو شده ایم و هیچ راوی ای نتوانسته است ما را در برابر انسجام روایت ها متقاعد کند. برای همین است که هنوز هم تعداد اندکی از راویان آوازیِ قبل، به گونه ای باور نکردنی به اذهان نفوذ می کنند و صدای اقتدار و عامل وحدت و انسجام به حساب می آیند. ما اکنون به یک راویِ سنخیِ آواز نیازمندیم که همزمان به رنجی که از بیگانگیِ انسان ها و نابسامانی جامعه می برد، چاره ی خود را در پناه بردن به درونِ جهانِ خود بیابد.
همان دنیایی که مشحونِ تناقض و تعارض است و شگردهای تک گویه گی و سیلان ذهنی را به منظور بازتاب انشقاق های درونی اش به کار می گیرد.
در این صورت است که تک تک روایت های صوتی آواز خوان در عرضِ یکدیگر پیش می روند و گاه تباین شان صدایی متفاوت را به وجود می آورد و در چنین شرایطی است که شنونده ی آگاه می تواند مسیر خود را از روایتِ آهنگینِ آوازی از هزار توی ترکیب های صوتی بیابد.
کدام یک از خوانندگان ما در این سی سال توانسته اند از یک نقطه ی صفرِ مفروض آغاز کنند و هم زمان و در زمان هم پیش روند؟
خوانندگانی که تنها با حضور فیزیکی خود می خواهند نوعی از مدعی بودن را به پیش کشند، تنها نشانه ای که می توانند از خود به جای گذارند، حضور مادی شان است و این نوع نگرش، گونه ای فاصله گذاری با اسطوره ها و ایدئولوژی تاریخ تکامل انسان را مطرح می کند و همانا مظهری آپولونی می شوند که همیشه درخدمت طبقه ی اشراف بوده اند و نمی تواند در یک فعالیت جمعی و سازمان دهی شده ی اجتماعی حضور یابند.
شهرام ناظری از محبوب ترین خوانندگان ایرانی است که با درک شواهد زندگی به امضا اش در آواز معنا داده و از طریق آفرینش در مقام مؤلف، نمونه ای از روزگارِ نوزاییِ موسیقی آوازی در ایران شده است. برای همین آواز ناظری نمودار گونه گونه ی درونی یک فرهنگ ملی است. آواز او داد و ستد ذهنی جامعه با قومیت های مختلف یک فرهنگ، آینده ای از فولکلور، تاریخ، آیین، افسانه و لحنِ آوازش ریشه ی واقعی نمودهای حماسی است.
در آواز او “وحدت و تضادی” دیده می شود که از مشخصه های اصلی حماسه است و کارکرد ملی این صدای حماسی همان روایت های قومی و آرمان های گروهی اجتماعی است. این لحن در آواز با تأکید در ادا کردن صدا دارهای سنگین و کشش بر روی مصوت های کوتاه ما را به خوانشی پارسی نزدیک می کند.
۱ نظر