۱.۱. کانون آمیختگیِ فرهنگها
در اینجا، این سئوال مطرح است که فرهنگ، تا چه زمان یک نظام مستقل تلقی میشود؟ و بهعبارت واضحتر، آیا فرهنگ یک نظام مستقل است؟ «متون فرهنگی در قالب آثار ادبی و هنری قابل تحلیل هستند. از اینرو ما نیز معتقدیم که هر اثری که در بستر یک فرهنگ ساخته شده است، گاهی حاوی نشانههای فرهنگهای دیگر نیز هست و کانون آمیختگی فرهنگها تلقی میشود و زیباییشناسی آن مدیون همین تلاقی و اختلاط فرهنگی است. زیرا حتی در یک سطح دیگر ممکن است باعث جذب مخاطبانی از فرهنگهای گوناگون شود، بنابراین فرهنگ تمامی بشریت در حقیقت نظام بسته و مستقل و قائم بهذاتی را تشکیل میدهد ، اما فرهنگهای قبایل یا مناطق بههیچ روی دستگاههای مستقل و وابسته نیستند، بلکه همواره در معرض تأثیرات فرهنگی قرار دارند (وایت، ۱۳۷۹: ۳۹).
بر این اساس هر فرهنگ پیش از آنکه متأثر از سایر فرهنگها یا پیش از آنکه تأثیرگذار بر دیگر فرهنگها باشد یک نظام مستقل تلقی میشود. اما زمانی که دچار دگرگونی و تلاقی با دیگر فرهنگها شود از وضعیت مستقل قائم بهذاتبودگی خود خارج میشود و وارد حوزهای پویا، دگرگونشونده و چندوجهی میشود و در نتیجه محصول این تلاقی فرهنگی، زایش متون و آثار هنری بدیع و جدیدی است که حاوی همنشینی نشانههای خودی و دیگری هستند. چنانکه بسیاری از سمفونیهایی که در ایران ساخته شده است حاوی سازوکارهای موسیقی کلاسیک غربی است که با مضامین و تِم موسیقی ایرانی همراه است». (رشیدی، ۱۳۹۳: ۱۳۲- ۱۳۱)
۲.۱. موسیقی، عامل و عنصری فرهنگساز
موسیقی، حافظ هویت در بین پارهفرهنگها (Subcultures) است و از این روی، عاملی فرهنگی و عنصری فرهنگساز است. پس بایستی برای آن، تعدد، تکثر و تنوعِ گفتمانی قائل بود.
«مصرف موسیقی در پارهفرهنگهای متفاوت بهمنظور بیان برخی از نگرشهای خاص معاصر است و این درحقیقت، ویژگی فرهنگی معاصر است که شالودهی مصرف نوعی خاصی از موسیقی را رقم میزند. فلذا میتوان گفت که فرهنگ و موسیقی در هم تنیدهاند و موسیقی یکی از عوامل و عناصرِ فرهنگساز و فرهنگی بهشمار میآید. این نکته هم در سطحِ درزمانی قابل مشاهده و بررسی است و هم در سطحِ همزمانی. در سطح درزمانی، مطالعهی تاریخ موسیقی و تاریخ فرهنگ نشان میدهد که در دورهای موسیقی بیانکنندهی افکار و نگرشهای قومی، محلی و حتی فلسفی جامعه است و در سطوح همزمانی موسیقی بیان ارزشها و نگرشهای متغیر و ناپایدار زمان کنونی است که ما از آن تحت عنوان فرهنگ معاصر یاد میکنیم.
امروزه دیگر نمیتوان موسیقی را بهصورتهای کلی مثل موسیقی غربی و شرقی تقسیمبندی کرد. بلکه تعدد گفتمانی در این عرصه که محصول پارادایمهای متناقضنمای مدرنیته بود، ما را وامیدارد تا براساس نیازهای پارهفرهنگ و ذائقههای مختلف شنوندگان هر فرهنگی آنرا تحلیل و براساس ساختارهای موسیقایی و حتی فرهنگی، مطالعه نماییم. بنابراین تعدد گفتمان در عرصهی موسیقی و مناسبت آشنا و هماهنگ موسیقی با مسئلهی فرهنگ، از جهات بسیاری راه را برای شناخت و مطالعه درخصوص رابطهی بین فرهنگ و موسیقی هموار خواهد ساخت. اگرچه هنوز هم برخی معتقدند، موسیقی محلی یا فولکلوریک بارزترین نشانهی فرهنگی قومی هر سرزمین است که بهوسیلهی آن، اعتقادات، آداب و سنن، عواطف و احساسات آن قوم خودنمایی میکند (برخوردار، ۱۳۸۶: ۱۱).» (رشیدی، ۱۳۹۳: ۱۳۵- ۱۳۴)
۱ نظر