منظور برخی از «موسیقی سنتی» همان موسیقی ردیف- دستگاهی است و موسیقی نواحی همانطور که از نامش پیداست به موسیقی اقوام ایران اطلاق شده است. البته چند سالی بود که «موسیقی مقامی» بسیار باب شده بود و بالاخره با بحث و گفتگو های زیاد به نادرست بودن اطلاق موسیقی اقوام نواحی ایران به «مقامی» تا حدودی پی برده شد. همانطور که می دانیم موسیقی مقامی به همان موسیقی ۱۲ مقام اویغورستان چین، شش مقام ازبکستان و تاجیکستان کنونی، موقام آذربایجان، موکام ترکیه، مکتب نوبتی اندلس و در ادامه موسیقی ردیف- دستگاهی غرب ایران گفته می شود.
دکتر محسن حجاریان در این باره در کتاب «مکتب های کهن موسیقی ایران» می نویسد: «فرهنگ شرق اسلامی از غرب چین تا اندلس، به رغم ریشه های مشترک در ساختارهای اجرایی (مدها) و پیوستگی بنیادی، استقلال فرهنگی خود را نیز دارند. جغرافیای فرهنگی این سرزمین گسترده شامل حوزه های وسیعی می شود که ترکها، ایرانیان و اعراب را در بر می گیرد.
این قلمرو پهنه های وسیعی از فرهنگهای ترک زبان غرب چین و آسیای میانه همچون اویغور، باشقیر، قرقیز، ازبک، قاراقالپاق، ترکمن، ترکان آسیای صغیر، تاجیکستان، افغانستان، ایران و ملت های سوریه، اردن، لبنان، و مصر (در حوزه شرق عرب) و لیبی، تونس، الجزایر و مراکش (حوزه غرب عرب) را در خود می پوشاند. نفوذ چنین فرهنگ گستردهای از یک سو، موسیقی ماوراء قفقاز و از سوی دیگر بخش هایی از موسیقی شبه قاره هند و کشمیر را تحت تاثیر قرار داده است.»
با این که مطالعه موسیقی فرهنگ های شرق اسلامی مؤید این است که موسیقی این فرهنگ ها پیوندهایی اندام واره ای (organical) دارند، نباید از یاد برد که هر یک از این فرهنگ ها تحت تاثیر شرایط خاص تاریخی، فرهنگی و اقلیمی ویژه اش شکل دیگری به خود گرفته و همچنین زبان و ادبیات قومی نیز نقش بنیادی را در تکامل و تحول موسیقی این اقوام ملل ایفا کرده است.
در عین حال، بررسی نقش زبان و ادبیات و تحولات اجتماعی و تاریخی در این موسیقی و نیز بررسی عناصر فرهنگ اشاعی که از فرهنگی به فرهنگ دیگر وارد شده و شکلی از آمیختگی دو یا چند فرهنگ را به وجود آورده اند، نیاز به مطالعات ویژه در موسیقی شناسی دارد که بی شباهت به باستان شناسی موسیقی نیست.
این پهنه وسیع فرهنگی با تشابهات موسیقایی ویژهای خود را از دیدگاه فرهنگ شناسی تنوعات فراوانی دارد و مجموعا از سه زبان متفاوت بهره می گیرند که اساسا با یکدیگر رقابت خانوادگی و ریشه ای ندارند. این سه زبان، عربی (آرامی-سامی)؛ فارسی (هند و اروپایی ) و ترکی ( اورال-آلتایی) هستند.
یکی از نکات بسیار مهم موسیقی شناسی در این پهنه گسترده این است که این حوزه بسیار وسیع فرهنگی که سه زبان مختلف را به کار می گیرد یک سیستم مدالی مشترک دارد. در اینجا این پرسش پیش می آید که چگونه ممکن است یک سیستم مدالی مشترک که در نهایت از یک تفکر فرهنگ موسیقایی بهره می گیرد، از این همه تنوع موسیقایی برخوردار باشد؟
با فروپاشی حکومت ساسانیان، پاره هایی از عناصر موسیقی ایرانی، چه از نظر تئوریک و چه از نظر اجرایی، به بغداد و دمشق انتقال یافت. این بخش های انتقال یافته با تئوری موسیقی بیزانس، مکتبی به وجود آورد که بعد ها آن را اسکولاستیک نام نهادند. به موازات پیدایش این مکتب در بغداد، مکتب پردگانی خراسانی و ماوراءالنهر (فرارود) در شرق ایران و مکتب دستانی در غرب ایران نیز راه تکامل مستقل خود را دنبال کردند. در خور یادآوری است که مهاجرت زریاب، موسیقیدان برجسته ایرانی به اندلس، سبب پایه گذاری شاخه دیگری از مکتب بغداد به نام مکتب نوباتی اندلس شد.
۱ نظر