بهسرعت مشخص شد که پاسخ به این پرسشها خبر از یک بحران عمیق میدهد که نادیده گرفتن یا دادن پاسخهای دمدستی به آن به منزلۀ اعلام رسمی پایان یا نفی مدرنیسم خواهد بود. اگر امر مدرن/ نو را به همان مفهومی دریابیم که آدورنو توصیف میکرد، یعنی انفجاری، نفیکننده، جستوجوگر امر نابوده، و شورشی نسبت به امر در امنیت و قرار ایستاده (Adorno, 1997) آشکار است که شرایط ترسیمشده باردار چه نشیبی در سرگذشت مدرنیسم اروپایی/ آمریکایی بود. ازهمینرو درافتادن با چالشی تا این حد بزرگ خیلی زود دنیای موسیقی مدرن را به گرایشهای مختلف شاخهشاخه کرد و حوزههای کوچک سبکی پدید آورد.
وضعیت مدرنیسم موسیقایی در چهار دههای که از سال ۱۹۸۰ تا امروز گذشته در همۀ نگاهها چنانکه در بندهای پیش نشان دادم رو به نشیب و افول نبوده است. گرچه تقریباً هرکس که در اینباره اندیشیده و قلمی درخور زده است بحران را احساس کرده و ازهمینرو تلاش کرده پاسخی برای آن فراهم کند، اما نتیجۀ کاوش و اندیشهورزی بعضی از دانشوران همچنان برای تداوم مدرنیسم موسیقایی امیدبخش است ولو آنکه مجبور شده باشند مدرنیسم را به دورههای مثل متقدم و متأخر یا اول و دوم تقسیم کنند یا نوعی مفهوم خاص و اغلب بسیار کلی (نزدیک به یک زیباشناخت خاص) از مدرنیسم را مراد کنند.
همانطور که بهعنوانمثال ویتال، دانشور دلدادۀ موسیقی مدرن، در سپیدهدم سدۀ حاضر با بررسی آثار بعضی آهنگسازان مدرنیسم متاخر (ازجمله بولز، کارتر، بریو و لیگتی) به این نتیجه میرسد که موسیقی مدرن میتواند تداوم پیدا کند و راه آیندهاش هم «به دست آوردن بافتار/ زمینههای (۲) نو، و چشماندازهای نو» (Whittall, 2003: 207) است. اگر چنین باشد آهنگسازان باید چه کنند تا بتوانند همچنان نو را از آنِ خود نگهدارند؟
رضا والی در چنین شرایطی تحصیل خود را گذراند (۱۹۸۴-۱۹۷۲) طبیعی است که چنین بحرانی بهعنوان یک عامل مهم در جهتدهی به جریانهای موسیقایی پایان سدۀ بیستم بر روند کار او نیز تأثیر بهسزایی گذاشته باشد. بهعبارتی آهنگسازی که بیش از چهار دهه از عمر و کار حرفهایاش را در شرایط توصیفشده گذرانده است (و همچنان میگذراند) اگر نخواهد در برابر ایدۀ پایان مدرنیسم وابدهد و تسلیم شود آنگاه روند کارش و تحولات سبکشناختی آثارش نوعنمون پیچوتاب همین تاریخ خواهد شد. پس برای دیدن آنچه در این آینه میتوان دید پرسش درست این است که بپرسیم پاسخ او به بحران چه بود؟ در میدان گرانش یکی از همان سبکهای کوچک افتاد و جذب شد؟ پاسخی شخصی به بحران داشت؟
اگر آثار او را در دورههای مختلف آهنگسازیاش به دقت بررسی کنیم نزدیکی آنچه را که والی انجام داده است با آن گزینگویۀ ویتال میبینیم. والی نخست بحران را درک میکند و در دو مرحله نخست از تجلیهای شناختهشدۀ مدرنیسم اروپایی/ آمریکایی و سپس بهکلی از زبان موسیقایی موسیقی کلاسیک غربی (والی، ۱۳۹۶؛ والی، ۱۳۹۷) (از سدۀ هجدهم به بعد) میبُرَد. و چه جایگزین میکند؟ او نخست به سراغ درک خاصی از بافتار و چشماندازهای نو میرود.
پی نوشت
۲- والی، رضا، (۱۳۹۷)، گفتوگوکننده: بیتا یاری، شرق، ش ۳۳۳۲، ۱۲ دی.
۱ نظر