موسیقیدان ایرانی، در هر دوره تاریخی، چه عصر سنت های قدیم و چه زمانی که مثلاً سایهای از مدرنیسم بر آن پرتو افکنده است، قربانی بوده و به قول قدما، مرغی است که در عزا و عروسی سر بریده میشود. زندگی او در تنگدستی و عُسرت نگذشت، زیرا هنرمندی محبوب و پرخواستار بود و حتی فرصت انجام بسیاری از سفارش ها را نداشت، اما طبع شوریده او که در هیچ نظام مشخصی از قراردادهای زندگی حرفهای و اداری و خانوادگی نمیگنجید، موجب رنج و ناراحتی او و برخی از دوستدارانش شد.
صاحبان استعدادهایی چنین طوفانی و صاعقهوار از قوانین دیگران تبعیت نمیکنند، از قوانین خودشان که میتواند هر زمان در تغییر باشد فرمان میبرند و این دیگراناند که خواسته و ناخواسته از آنها تقلید میکنند. میرزاده انسانی مهربان و نیکطبع بود که به شیوه خودش زندگی میکرد و قرار نگذاشته بود که کسی را به خیر یا شرّ راهنمون شود.
اما آدمهای سادهدل و خامی که مجذوب شخصیت و نیرومندی درونی او بودند، در برابر «کاریزما»ی او عنان اختیار از کف میدادند و با تقلید نابهجا از روش زندگی بیقرار و طوفانی او، انگار میخواستند همچون او بشوند. بین آنها استعدادهای فوقالعادهای هم دیده میشد که از بودن با میرزاده فراوان میآموختند و به او وابسته بودند، طوری که ساعت زندگی خود را با ساعت زندگی او تنظیم میکردند و از این رو در مقطعی حساس عنان حیات خود را از دست دادند.
نظیر اتفاقی که برای آن هنرمند کرمانشاهی جوان و بااستعداد پیش آمد و سه سال پیش به حالتی از دست رفت که اهل موسیقی از آن اطلاع دارند. البته این یادداشت برای طرح چنین مسائلی نیست و قضاوت کردن در این موارد بسیار دشوار، بلکه غیر عملی است. اما پارهای حرف ها و حدیث ها که در چند روز بعد از مرگ اندوهبار زندهیاد میرزاده در بعضی از نشست ها شنیده میشد، نویسنده این یادداشت را بر آن داشت که در این زمینه نیز چند سطری بنویسد. میرزاده، هر چه بود، خودش بود و همان را هم نشان میداد.
نه میخواست بیعیب نشان داده شود و نه کسی را مستقیم یا غیر مستقیم به تقلید از خود، تشویق میکرد، و در آنچه که بود، دروغ هم نمیگفت. کم نبودند هنرمندان جوانی که از بودن با او هنرشان را اعتلاء دادند و حرمت او را نگه داشتند، ولی اشتباهات زندگی طوفانی او را هم مرتکب نشدند.
از نمونههایی که میتوانم در اینجا به یاد بیاورم، آقای بهزاد خدارحمی نوازنده و تنظیمکننده و موسیقیدان توانای اصفهانی است که میدانم ستایشگر هنر میرزاده بوده و هست، ولی سلیقه و روش خودش را در زندگی داشته است و دارد و تنظیمهای لطیف و دلنشین او یادآور تواناییهای میرزاده در این کار است، بدون اینکه تقلید و یا گرتهبرداری از فوت و فنهای او باشد. حداقل، وجود موسیقیدانی مثل خدارحمی ثابت میکند که بین تأثیرپذیری تا تقلید فاصله بسیار است.
شاید بسیاری از فاصلهگذاریها، جبههبندی ها، طبقهبندی موسیقیدانان مختلف از سوی نهادهای سیاستگزار دولتی، تولیدکنندگان «کالا»های فرهنگی در بخش خصوصی و گروههایی از موسیقیدانان متمایل به «قدرت»، در بیست و پنج سال گذشته، باعث شد که موسیقیدانهایی چون مجتبی میرزاده آنطور که باید و شاید شناخته نشوند، هر چند نیروی حضور موسیقایی او در داخل و ایرانیان خارج از کشور، تا آخرین هفتههای زندگیاش قابل درک بود.
آن استعداد صاعقهآسا و توانایی شگفت، از ذهنیت فرهنگی و خودآگاهی اجتماعیای که موسیقیدان این عصر نیازمند به آن است، کمبهره و شاید بیبهره بود و دریغ که بیشتر نپایید. شاید میتوانست عمر طولانیتر و سلوک سالمتری داشته باشد، اما همین هم که از او به جا مانده است، آیندگان را در اعجاب و تحسینی که برادران و پدران ما در چهل سال گذشته در رویارویی با هنر او داشتهاند، شریک خواهد کرد.
مجله مقام موسیقایی (شماره ۲۵)
۱ نظر