این موضوع مورد تائید است که شما بهناچار مجبور شدهاید خود در مورد کارتان توضیح دهید، در حالیکه در جوامع پویا اینطور نبوده و وقتی هنرمندی اثری را خلق میکند آن را به جامعه واگذار کرده تا دیگران و منتقدین در مورد آن به قضاوت و تحلیل و تفسیر بنشینند.
در تائید حرف شما به کسانی که میگویند چرا رجبی حرف میزند، حق میدهم. شاید آنها این قسمت کار را نمیبینند که مفسری نیست و اگر هم هست صالح نیست که بتوان به نظرش اعتماد کرد. من خودم مجبورم بگویم این خَرمهره است و آن دُرّ ! اگر سطح پذیرش جامعه و شنونده بالا بود من اصلا نباید سخنرانیهای زیباییشناسی، تکامل فرهنگسرای بهمن و… را انجام میدادم، کس دیگری میبایست این کار را میکرد. آیا وظیفه من است بگویم رکن الدین مختاری هنرمند نیست. او فقط ویلن میزد و ارتباطی با اصطلاح پُرمغز «هنرمند» ندارد. آیا من باید بگویم که هنرمند لب فرخی یزدی را نمیدوزد میرزاده عشقی را نمیکشد او جلاد رژیم است نه هنرمند!
برای ارتباط هنر و عملکرد شخصی افراد جای بحث وجود دارد.
آخر کدام دانای مصلح و منصف؟ صدای ضبط شده یکی از موسیقیدانان معروف را دارم که در مورد من چنین گفته: رجبی تنها کسی است که این ساز خشن را با احساس مینوازد، من به خواندن تألیفات و آثار او افتخار میکنم به نواختن قطعات او و چندین جمله اینچنینی! اما زمانیکه رابطه شخصی من و این فرد به سردی میگراید، از دیگر نوازنده تمبک فیلم تهیه کرده و به یونسکو میفرستد تا نماینده و معرف این ساز ایرانی در جهان باشد.
من اصلاً دنبال این نیستم که چرا فیلم من نرفته چونکه حداقل طی دو سال گذشته چندین مرکز معتبر موسیقایی اروپا و اقصی نقاط دنیا از من دعوت کرده و من هم برای آنها ساز زدهام فقط میخواهم بگویم کسی که روابط فردی و ضوابط فنی- هنری را از یکدیگر متمایز نمیکند و تو را تا وقتی بالا میداند که با او باشی این فرد برای پرورش و هدایت شعور و ذائقه مخاطبان عام موسیقی قابل اعتماد نیست.
شما با نوازندگیتان پیامهای خود را رساندهاید و خودبهخود تأثیر کرده است.
اما آنجایی که باید نقشهای اجتماعی را بگویم صرفاً با تمبک نمیتوانم باید حرف بزنم البته جدال هم جدال نابرابری است مخالفین ابزارهای قدرتمندی در دست دارند و تریبونهای زیادی هم در اختیارشان است تعدادشان هم کم نیست اما من چه امکاناتی دارم؟
البته این در مورد خیلی موارد دیگر هم صدق میکند.
اما در مورد تمبک مظلومانهتر و مهجورتر است.
شما به واسطه دیدگاههایتان معتقدید که هنر به اجتماعاش تعهد دارد و البته بهخاطر ابراز عقایدتان مشکلاتی همداشتهاید.
کما اینکه بارها گفتهام من هنرم را به صاحبان زر و زور نفروختهام. بنا به دیدگاه و اعتقادات شخصیام، در فحشاخانه و کاخ جوانان تمبک زدهام، اما هرگز دربار نرفتم! درد اینجاست که اشخاص مشهور و معروف عالم موسیقی هم بعضاً قابل اعتماد نبودهاند و حق گذاری نکردهاند.
اگر حق را به شما بدهیم ممکن است دیر یا زود این موضوع صورت بگیرد، حتی اگر زمانی که در قید حیات نباشید. نمونهاش شاهنامه فردوسی؛ زمانی که صلههای سلطان به سوی او آورده میشد، جنازهاش را به بیرون از شهر میبردند.
بله شما درست میفرمایید. رندی یکبار: گفت رجبی اولین پایهگذار انتقاد اصولی و نقد راستین تمبکنوازی است. چون در ایران، یا شما را آن قدر بالا میبرند و یا چنان به زمین میکوبند که هیچ یک حق شما نیست. اما من در سخنرانی دانشکدۀ آب و برق: گفتم نوازندگی محمد اسماعیلی قوتاش آنجاست و ضعفاش آنجا.
البته ما به شما نقد داریم، معتقدیم رجبی بهعنوان هنرمندی خلاق، مدتهاست در حوزه خلق اثر فعال نبوده و بعد از چاپ کتابهایتان فعالیت چشمگیری نداشتهاید، و تنها در بخش اجتماعی فعال بودهاید. البته تمبک را عرض میکنم.
من باید نیرویم را در چند جبهه تقسیم کنم؛ نوازندگی، تألیف و تحقیق و پژوهش، سخنرانی و نقادی، تدریس و آموزش امورات روزمره زندگیام که از قضا این یکی داستانیست پرملال و مثنوی هفتاد من.
در ادامه جواد یاراحمدی از همراهان این گفتوگو، در شرح احوال رجبی اینگونه توضیح میدهد:
خوشتر آن باشد که سر دلبران / گفته آید در حدیث دیگران
۱ نظر