زمانی که اثری خلق میشود نگاه همه به ابعاد مختلف آن اثر است. هیچ کس به مقدورات و معذورات و محذورات خالق اثر نمی پردازد. کسی فرآیند بوجود آمدن آن اثر را در قضاوت خود مد نظر قرار نمیدهد. در حالیکه باید بدانیم خالق این اثر هنری هم آدمیست مانند بقیه، که امورات روزمرهای دارد. احساسات و عواطفی به مراتب ظریفتر و آسیبپذیرتر از بقیه دارد. در زندگی او هم کنش و واکنشهایی هست که در زندگی همگان میتواند باشد و کما اینکه هست، آن هم در چه طبقهای از اجتماع در چه سطحی از مادیات و خیلی دغدغههای دیگر… چه کسی تا به حال آمده و با اشراف کامل بر زندگی شخصی رجبی در مورد او نظر دهد؟ حتی خود شما که این انتقاد را وارد میکنید! حافظ میفرماید: «کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد…» شک نکنید که زایش و خلق اثر هنری نیاز به روح آزاد و بستر آرام در زندگی دارد. ما هیچ وقت بررسی نکردیم و ببینیم در زندگی رجبی چه گذشته و میگذرد، بعد به تبع آن اتفاقات، از ایشان انتظار زایش و خلق و ابداع داشته باشیم. شما حتماً به خوبی آگاهید هنر مقولهایست که پرداختن به آن ذهن آرام و روح آرام میطلبد. حتماً اطلاع دارید رجبی از بُعد کاسبکارانه به موسیقی نپرداخته که البته این ادعای همه موسیقیدانان است. او باربری و کارگری هم کرده است. پس مضایق شدید مادی هیچگاه سایۀ خود را از سر رجبی و خانوادهاش برنداشته است. گواه آن هم وضع کنونی او و قیاس آن با دیگر فعالان عرصه موسیقی است، حتی به لحاظ جایگاه چندین مرتبه از رجبی پائینتر، از تمامی امکانات امروزی بهرهمندند. اما بینش و نگرش خاص او به هنر و خُلق و روحیات خاصاش در روابط اجتماعی، اجازه غلطیدن به هر ورطهای را به او نداده است. خب در این اثنی نارضایتی خانواده و علیالخصوص همسر رنج کشیده و فداکار او برانگیخته شده که به نوعی محق هستند. آنها زندگی میخواهند، نه تحقیق سترگ در مورد تمبک! و مسائلی فراوان از این دست. پس ببینید انتظار شما از زایش و خلق آثار جدید در چه بستری و با چه امکاناتی است؟ با این تفاسیر وی همین قدر فعالیتی را هم که انجام داده به نسبت امکانات و ابزارش شاهکار کرده است! چرا که خیلیها از این بیشتر را در اختیار داشته و دارند ولی یکدهم این تأثیر را در رشته مورد نظر خود نداشتهاند. رجبی به یکی از موسیقیدانها، مطلبی با این مضمون گفته بود: تو پدرت موسیقیدان بود به این جایگاه در موسیقی رسیدی، من پدرم گاریچی بود و شدم بهمن رجبی، برو ببین کداممان شاهکار کردیم! من در این زمینه توضیحات زیادی دارم، ولی مضایق اجازه نمی دهد.
به بحث اصلی برگردیم، نوازندگان تمبک غالباً در گروه های موسیقی ایرانی نقشِ برجسته کنندۀ ریتم یا بعضاً جنبه نمایشی دارند. شما برای تغییر این نگرش چه راهکاری پیشنهاد میکنید؟
تمبک سه بُعد دارد که تا قبل از من چنین ابعادی برای آن قائل نمیشدند. یعنی با گروه همانگونه نواخته میشد که در تکنوازی یا دونوازی اما من تفکیک کردم: گروهنوازی دونوازی و تکنوازی. که اینها نیز به شاخههای دیگری تقسیم میشوند.
شما اگر به نوار شماره ۱۲ من گوش دهید بهتر متوجه خواهید شد. اگر به ارکسترهای قبل از من گوش کنید از تهرانی یا حتی قبل آن، تمبکنواز فقط ریتم را نگه میداشت، با اندکی شیرینکاری یا جنبههای آکروباتیک و نمایشی. اما اگر الان به هر ارکستری گوش دهید. میبینید که تمبک دارد سعی میکند در قالب نگهداری ریتم، عین ملودی را هم مجسم و اجرا کند که پایه گذار آن من بودهام. پس تمبکنواز باید به سه بُعد اعتقاد داشته باشد. مثلاً وقتی میخواهیم اسلام را بررسی کنیم.
باید بدانیم که بعد سیاسی، بعد اجتماعی و بعد ایدئولوژیک دارد. وقتی یک تمبکنواز خلاق بوده و مستمراً کار کرده باشد، ضمناً به این سه بعد هم رسیده باشد، آن وقت کارش را در ارکستر گونهای انجام میدهد که دیگر این سؤال برای شما به وجود نمیآید باید چهکار کند. نوار ۱۲ من را بشنوید، پی خواهید برد من با تار چگونه زدهام، با سنتور چگونه، با نی چطور. موقع تکنوازی هم باید از ریتمهایی استفاده کند که قابلیت استفاده در دو بعد دیگر را حتی المقدور نداشته باشد تا تمامی زوایای مختلف این ساز عیان و به سمع و نظر برسد. در تمبک قطعاتی هست که میبایست براساس آن قطعه ساخته شود.
در نتیجه تمبکنوازها باید به کار خودشان ایمان داشته باشند.
ایمان توأم با اشراف، خلاقیت و تفکر. به قولی کارشان باید پرسپکتیو داشته باشد مثل کاری که پیکاسو در نقاشی کرد.
۱ نظر