کتاب «دیجیریدو: خاستگاههای آیینی و تکنیکهای نوازندگی»، اثر دِرک شِلبِرگ، با ترجمۀ منیره همایونی، و مقابله و ویرایش شهاب مِنا توسط نشر خُنیاگر منتشر شد. دیجیریدو ساز بادی بومیان استرالیا است و نقش مهمی در خلق افسانههای ساکنان اصلی استرالیا دارد. به باور آنها صدای این ساز بادی به خلق جهان و همهچیز در این جهان کمک کرده است. ضربآهنگ لرزان عمیق این لولۀ میانتهی احساسی از قدرتهای زمین بر میانگیزد و هرچه بیشتر و بیشتر به مردم بیرون استرالیا میرسد.
این ساز خود اعجازی از سادگی است. لولهای است با ضخامت حداکثر مچ یک مرد. دیجیریدوهای اصیل که از چوب اُکالیپتوس ساخته میشوند بهطور طبیعی از داخل توسط موریانهها خوردهشده و میانتهیاند و معمولاً قطعۀ دهانیای از جنس موم دارند. اصوات غنی متفاوتی که یک نوازندۀ باتجربه میتواند با این ساز نسبتاً ساده خلق کند میتواند دنیای کاملاً جدیدی بر شنونده بگشاید.
این کتاب به شما دربارۀ جهان دیجیریدو، خاستگاههای این ساز و داستانهایی دربارۀ خود آن و نوازندگانش میگوید. فقط با موسیقیدانان استرالیایی و گروههایی که برخی از آنها بهتدریج در غرب محبوب شدهاند سروکار ندارد؛ دربارۀ تجربیات و کاربردهای جدیدی که درمانگران غربی برای این صدای باستانی کشف کردهاند نیز بحث میکند. نویسنده برای هرکس که مجذوب صدا و قابلیتهای دیجیریدو شده دستورالعملهای کاربردی برای ساخت یا خرید این ساز را آورده است. افزون بر همۀ اینها، این کتاب نظری به پیشزمینه و شرایط زندگی بومیان، اعضای فرهنگ باستانی که دیجیریدو را تولید میکنند، دارد. این کتاب نهتنها به شرح ساختار و تکنیک نوازندگی این ساز، که به بررسی دیجیریدو در فرهنگ و آیینهای بومیان استرالیا میپردازد و مطالعهای قومموسیقیشناسی محسوب میشود.
مؤلف در مقدمهای داستانگونه انگیزۀ نگارش این کتاب را اینگونه توصیف میکند: «در سال ۱۹۸۶ که برای اولینبار به استرالیا سفر میکردم در پی تحقق رؤیایی بودم که سالها آنرا پرورده بودم. با اتوبوس یا بهشکل مسافرت مجانی با کمک دیگران به اطراف و اکناف سفر میکردم و گاهی ۳۶ ساعت در جادهای مستقیم با خط ممتد میماندم؛ به منظرهای خیره میشدم که ساعتها از آن گذر کرده بودم. گرچه مناظر شبیه هم بودند و واقعاً دیدنی نبودند_ شاید هم بودند!_ بهنظرم خستهکننده نمیآمدند.
در بوتهها بهدنبال جایی برای پناه از طوفان و رعدوبرق قریبالوقوع بودم و خود را در آلونکی غوطهور در آب و بسیار سرد یافتم که در این جای دورافتاده از آن بهعنوان استراحتگاه مسافران استفاده میشد. صبح روز بعد، با صدای بههمخوردن ظروف و بَنگ بلندی از خواب پریدم. فردی بومی در حال درستکردن صبحانه برای گردشگرانی بود که بههمراهشان مسافرت میکرد. سرِکیف بود! چطور میتوانست وقتی هوا تا این حد افتضاح است اینقدر بذلهگو باشد؟! او میدانست که بیرون چه اتفاقی افتاده: در فاصلۀ همان یک شب بوتهها شروع به شکوفهزدن کرده بودند!
فکر میکنم این لحظهای بود که توجهم به خود ساکنان واقعی استرالیا، و نه صرفاً جنبههای موسیقی محلیشان، جلب شد. از آن لحظه، تنها اندکی گذشت تا با اولین دیجیریدویم مواجه شدم و این ساز فوقالعاده مأموریتی برای نگارش این کتاب و فرصتی برای نوشتن دربارۀ ساکنان اصلی استرالیا به من داد.
وقتی نوشتن این کتاب را شروع کردم، میخواستم فقط مقدمهای اجمالی دربارۀ نواختن دیجیریدو بنویسم اما تحقیقات پیشزمینهای من راه خود را پیش گرفت و داستانهای خود را در پی آورد و این کتاب نهایتاً فراتر از توضیحی مختصر دربارۀ نواختن این ساز شد.»
۱ نظر