اما نویسنده، مغالطهوار و هر جا که ضرورت بحث ایجاب کند با نگاهی تکثرگرا به نقد و رد تقابل دوگانه میپردازد، نمونهوار نگاه «دوقطبی«ما و غرب» را یک بیماری وخیم و عمیقاً ریشهدار در تفکر صدسالهی ماست. جهان، سیارهی ما، قابل تقلیل به دوگانهی ما/ غرب نیست؛ فقط ما و غرب در این جهان نزیستهایم و همهی هستی انسانی سیاره به رقابت ما دوتا تقلیل نمییابد.»..
اما برخلاف ادعا، نگاه تکثرگرا در اندیشۀ نویسنده درونی نشده و اندیشه و نگاهی تقابلی در جای جای نوشتار و به صراحت در برخی عناوین جستارها مشهود است و البته با ادعای دیالکتیکی و سنتزی نیز رفع شدنی نیست: جستار پذیرفتنی- قابل تامل/ جستار نپذیرفتنی- بیاعتبار(حرف اول)، تقابل موسیقی هارمونیک و ارکسترال با موسیقی سنتی(جستار ۵)، دوزبانگی موسیقایی، موسیقی سنتی/موسیقی غربی (جستار ۷)، نخبهی عامهشناس/ نخبهی عامه (جستار۱۵)، موسیقی خوب/ موسیقی بد (جستار ۱۶)، کهنه بهجای نو(ص۱۳۰)، آهنگساز معاصر/ آهنگساز سنتی (ص۱۱۵)، موسیقی سنتی در تقابل با موسیقی فست فودی (جستار ۹)، و…
تناقض نگاه سینمایی و موسیقی
من بهعنوان یک علاقمند غیر متخصص سینما، هم از نفس افتادۀ گدار و کپی ایرانیاش، هم بیل را بکش و پالپ فیکشن را دیدهام، اما نظرات و برداشتهای شخصی و تندروانهای همانند نظرات این جستارها با برچسبهای غیردقیق چون جدیسازی متوسط در مورد این آثار ندارم، و در گفتگوهایی که با برخی از متخصصین و اهالی هنر سینما داشتم، آنان نیز بر این باور بودند که چنین اظهاراتی:
«جدی کردن سینمای بنجل و بنجلکردن سینمای جدی دو روی یک سکهاند. […] اما اگر فرمولهای جدی نماییِ شخصی و ابتکاری بهکار بزنید، محصول نهایی به روی دوم سکه [بنجلکردن سینمای جدی] تعلق خواهد داشت. در اینگونه موارد، حتی اثر شما، مثل پالپ فیکشن، شاهکار پستمدرنیسم به حساب خواهد آمد و برندهی نخل طلای جشنوارهی کـن هم خواهد شد. این فرمولهای شخصی میتواند چند ادا و اطوار سینمایی معماساز باشد که نه هیچ تناسبی با فضای کلی موضوع دارد و نه هیچ ارزشی برای رمز گشودن» (ص۱۴۴).
تحلیلهایی «تندروانه و روشنفکرمآبانه»ای بیش نیست و البته نادیدهگرفتن ارزشهای خلاقۀ این آثار است. و دوباره مصداقی ارائه دهم از نگاه تقابلی نویسنده این بار در تقابل هنرمندها و اثرها که:
« اَدِل و هایده و حمیرا و جان لِنُن و آقای صدا، اِبی و راجر واترز و پینک فلوید و استیون اسپیلبرگ و تارانتینو» را در مقابل « بارِنبُیم و گدار و راوی شانکار و جارموش و …»( صفحات ۱۳۶ تا ۱۴۸)، قرار میدهیم و با لقب بنجلهای فاخر و متوسط کردن جدی و محصولات متوسط گروه اول را رد میکنیم. پرسش اینجاست: چگونه در ابتدا (جستار ۳)، از نگاه تکثرگرای موسیقایی دم میزنید، اما در این جستار فراموش میکنید و در چنین تقابلی، با برچسب، سینمای عامهپسند و فرهنگ و هنر متوسط را رد میکنید؟ آیا این چیزی غیر از تناقضگویی و نداشتن سامان و نظام فکــری در سراسر کتاب است؟
منابع و مآخذ
ادیبزاده، مجید ۱۳۹۲، تبارشناسی تفکر علمی در ایران، تهران: الفبای فرهنگ.
اکو، اومبرتو ۱۳۹۳، در جستوجوی زبان کامل، ترجمۀ پیروز ایزدی، تهران: فرهنگ جاوید.
اکو، اومبرتو ۱۳۸۰، اسپرانتو میتواند پیوندگاه زبانها باشد (گفتگو با اومبرتو اکو)، ترجمۀ هومن عباسپور، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، مرداد و شهریور.
ای بیکر، آنه و هنگولد، کیس ۱۳۹۵، ترجمۀ دکتر علیاصغر رستمی ابوسعیدی و دکتر علی کریمی فیروزجائی، تهران: دانشگاه پیام نور.
ای. ام. ریکرسون، بری هیلتون ۱۳۹۲، در باب زبان و زبانشناسی، ترجمۀ محمدمهدی مـرزی، تهران: هرمس.
بوردیو، پیر ۱۳۹۵، مسائل جامعهشناسی، ترجمۀ پیروز ایــزدی، تهران: انتشارات نسل آفتاب، چ دوم.
رامین، علی ۱۳۸۷، مبانی جامعهشناسی هنــر، ترجمه و تالیف، تهران: نشـر نی، چ اول.
گرنفل، مایکل ۱۳۹۳، مفاهیم کلیدی پیربوردیو، ترجمۀ محمدمهدی لبیبی، تهران: افکار.
رفیعی خضری، سعید ۱۳۹۵، قواعد لفظ گذاری و مبانی و فرایندهای ساخت اصطلاح، ویژهنامۀ مطالعات واژهگزینی، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، شمارۀ اول.
۱ نظر