چه نصیحتی شما برای جوانان قرن ۲۱ دارید؟
من جوانان را تشویق می کنم که در زندگی خود به دنبال هدفی باشند و سخت در پی رسیدن به آن هدف تلاش کنند.آنها باید زبانهای مختلفی را یاد بگیرند و دید بازی نسبت به پیشرفتهای دنیا و اختراعات جدید داشته باشند. آنها هرگز نباید احساس کنند که در چهارچوبی محدود هستند. دنیا بسیار بزرگ است و اطلاعات و تکنولوژی بسیار سریع جلو می روند. جوانها باید همیشه آماده یادگیری چیزهای جدید باشند.
اگر آنها می خواهند وارد موسیقی شوند، باید بدانند که وارد کار دشواری می شوند. شما باید خود را متعهد کنید و شب و روز کار کنید. این کار خیلی زمان می برد. من می خواهم بگویم که عشق و علاقه من به موسیقی فواید زیادی برای من داشته است.
این وظیفه ماست که فرهنگ و موسیقی آذربایجان را به دنیا معرفی کنیم و عمق و غنای آن را به آنها نشان دهیم. این چیزی است که من همیشه سعی می کردم انجام دهم، اینکه آذربایجان را به دنیا بشناسانم چون من عاشق کشورم هستم.
شما چه چیزی را بزرگترین موفقیت در زندگی خود می دانید؟ و چه چیزی را بیشتر دوست دارید یادآوری کنید؟
خوب، دنیای غرب اولین بار مرا با قطعه “Habilsayaghi” شناختند، که بر روی CD است. کار مهم دوم من “Charpazlashma” (عبور) می باشد. بعد از آنها “ترانه ها درباره سرزمین مادری” است که بر روی شعرهای Nabi Khazri ساخته شده اند و اخیراُ “Oasis” را کار کردم که برای کوارتت زهی نوشته شده است.
اخیراُ، من در یک دایره المعارف همکاری داشتم به نام “موسیقی زمان ما”، که قرار است در تمام دنیا توزیع شود. ۲صفحه از آن به فعالیتهای من اختصاص دارد.
در آگوست ۱۹۹۹، بعضی از کارهای من در فستیوال بزرگ موسیقی در سوییس به نام “فستیوال ستاره ها” اجرا شد. این فستیوال ۳۵ سال است که برگزار می شود و در طول این دوره، من اولین زن”Composer-in-Residence” بودم که تا آن زمان جایزه ای در فستیوال دریافت کردم. این یک خبر بزرگ بود که همه روزنامه ها در سوییس راجع به آن نوشته بودند.
من بر روی چند عدد از اشعار ناظم حکمت (Nazim Hikmat)، یک شاعر ترک، آهنگ ساختم. این اتفاق در سپتامبر ۱۹۹۹ روی داد، درست بعد از زلزله ای که استامبول را لرزاند.
مدیر برنامه بر روی سن آمد و خبر ناگوار وقوع زلزله را اطلاع داد، سپس ما آن قطعه را به قربانیان آن حادثه که زندگی خود را از دست داده بودند تقدیم کردیم. مردم گریه می کردند. آنها ۲۰ دقیقه ایستاده مرا تشویق می کردند. بعد از کنسرت، مردم آمدند و به من گفتند که آنها نمی دانستند که “موسیقی نو” تا این اندازه می تواند به قلبهای آنها نزدیک باشد.
درباره کیخسرو سورابجی بنویسید.