گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

دیدگاه «عینی» و ذهنی در آوانگاری موسیقی (۷)

برای نمونه، هنگامی که یک نفر وارد کلوب شبانه‌ای می‌شود که در آن یک گروه راک پر سر و صدا در حال اجراست، شدت صدا غیرقابل‌تحمل است. پس از لحظات یا دقایقی، ذهن با این شدت صدا تطبیق می‌یابد و دیگر موسیقی خیلی بلند به‌نظر نمی‌آید. چنین تجربه‌ای می‌تواند خستگی شنیداری را هم ایجاد کند که آستانه‌ی شنوایی را برای چندین ساعت تحت تأثیر قرار دهد (برگیژک ۱۹۵۸:۹۵). به همین نحو، یک پاساژ موسیقایی بسیار آرام که پس از یک پاساژ بلند می‌آید آرام‌تر به‌نظر می‌رسد تا وقتی که ذهن سازگاری‌های لازم را اعمال نماید. ظاهرا در سیستم شنوایی نوعی فرمان حجم صدا وجود دارد که تنها می‌تواند در یک سطح ذهنی تجربه گردد. با این حال، عملکرد این فرمان لحظه‌ای نیست و احتمالا همانند نوع سازگاری عنبیه‌ی چشم است، هنگامی که فرد از روشنایی بسیار زیاد به تاریکی می‌رود.

همچنین به‌نظر می‌رسد که ذهن توانایی سازگاری با طنین‌های ناآشنا و فواصل موسیقایی را به همین سبک دارد. در مواجهه‌ی نخست، مورد دوم ممکن است ناکوک، اما با شنیدن مکرر در آن بافت کاملا عادی به‌نظر برسد. صدای «نازک» صفحات گرامافون قدیمی ممکن است در ابتدا مشوش کننده باشد، اما این احساس خیلی دوام نمی‌آورد. بنابراین سنجش‌های «عینی» بر اساس دسی‌بل یا سنت هیچ دلالت حقیقی‌ای بر آن‌چه یک فرد در هر مفهوم خاصی تجربه می‌کند نخواهد داشت.

همچنین آوانگار خودکار توانایی‌های خارق‌العاده‌ی سازنده‌ی مغز انسان را به حساب نمی‌آورد. هنگام گوش دادن به یک سنت موسیقی آشنا، «شنوایی» ما به‌وسیله‌ی حافظه‌ی به‌خصوص و همچنین ترکیب موسیقایی تحت تأثیر قرار می‌گیرد، که هر دوی آن‌ها احساسات انتظار، ناکامی، تعلیق و حل شدن را به وجود می‌آورند. این احساسات نتیجه‌ی یک تعامل میان آن‌چه انتظار داریم بشنویم و آن‌چه در حقیقت می‌شنویم هستند. تا چه حد چیزی که انتظار داریم بشنویم واقعی است؟ آیا ذهن واقعا قابلیت تولید احساسات اصوات موسیقایی را بر اساس حافظه و ترکیب، اصواتی که از آن‌ها آمده‌اند، اما در واقع در محرک‌های شنیداری خارجی وجود ندارند را دارد؟

برگیژک (۱۹۵۸:۶۹) آزمایشی را توصیف می‌کند که به‌نظر می‌آید نشان‌گر حقیقت داشتن آن است. گروهی از اشخاص با یک قطعه موسیقی آوازی، از طریق شنیدن مکرر آن آشنا شدند. سپس آن موسیقی برای هر یک از آن‌ها در مقابل پس‌زمینه‌ی بلندی از نویز سفید پخش شد. بلندی صدای موسیقی به تدریج تا سطح صفر کاهش یافت و از اشخاص خواسته شد تا لحظه‌ای که موسیقی ناپدید شد را نشان دهند. تمامی اشخاص در حال شنیدن موسیقی تا زمان قابل توجهی پس از آن لحظه‌ای که واقعا قطع شده بود بودند.(۱۷)

خواننده می‌تواند به آسانی نیروی محرک حافظه و ریتم را با خواندن یک ترانه‌ی آشنا و ناگهان متوقف کردن آن در نزدیکی پایان بیازماید. حیرت آور نیست که این قوه‌ی ذهنی در برخی از موسیقی‌ها مورد بهره برداری قرار می‌گیرد، برای نمونه، در تیهای شمال هند (یک فیگور ریتمیک سه‌ بار تکرار شونده) یا فراز فرودی موکهرا، که برخی اوقات ناتمام گذاشته می‌شود تا به‌وسیله‌ی ذهن شنونده به پایان برسد.

پی‌نوشت

۱۷- نوازندگان سیتار و سربهار هندی برخی از اوقات از این ظرفیت روانی شنونده استفاده می‌کنند، هنگامی که به طور استادانه اصوات میرا را با خم کردن‌های طولانی سیم ایجاد می‌نمایند که، برای مشاهده‌گری که مشارکت ندارد، ممکن است تا اندازه‌ای از تجربه‌ی شنیداری فراتر برود.

علیرضا مهندس

علیرضا مهندس

۱ نظر

بیشتر بحث شده است