اشاعهٔ خبر زناشویی پنهانی دزدمونا، ناگهان ونیز را دچار ولوله کرد. برابانسیو پدر خودخواه و متعصب او، از شنیدن این خبر چنان بر آشفت که در دم از وهن عمل او به مجلس شکایت برد و اتللو را متهم کرد که با سخنان اغوا کننده دختر او را فریفته و برخلاف آیین دوستی و رسم میهمان پرستی نوعی خیانت در امانت کرده است.
اما در همین دوران، حادثهٔ بدون انتظار دیگری در و نیز به وقوع پیوست که زناشویی دزدمونا را تحت الشعاع خود قرار داد. خبر رسید که سلطان عثمانی با لشکری جرار در پناه تعداد کثیری ناوگان جنگی به طرف جزیرهٔ قبرس حرکت کرده و قصد تصرف این سرزمین را که یکی از جزایر معمور آن زمان و تحت قیمومت حکومت ونیز قرار داشت نموده است. وصول این خبر، انظار همهٔ دولتیان را متوجه دفاع از وطن و خطر شکست و اسارت کرد. در همان روز فرمان تجهیز سپاه صادر گردید.
برای فرماندهی نیروی مدافع هیچکس شایستهتر از اتللو نبود، سرداری که بارها قوای عثمانی را در هم شکسته و طعم شکست و اسارت را به مذاق دشمنان چشانده بود. اتللو برای احراز این مقام احضار گردید اما «برابانسیو» با وجود حدوث این واقعه از اتهام خود دست برنداشت. نمایندگان مجلس را بر آن داشت که وی را به محاکمه دعوت کنند.
فردای آن روز، در جلسهای که عموم نمایندگان حضور یافته و رئیس دولت نیز شرکت کرده بود اتللو مانند سخنران زبردستی شروع به صحبت کرد. با کمال تهور، داستان عشق خود را از آغاز تا انجام باز گفت. فصاحت بیان و شیوایی کلام او بقدری مؤثر بود که رئیس دولت، که خود در آن جلسه سمت دادستان را داشت، تحت نفوذ بیان او واقع شده، اعتراف کرد که عمل اتللو جز یک «شیوهٔ استادانه» برای جلب محبوبیت زن نبوده است، شیوهایکه اکثر عشاق برای جلب توجه زنان به کنار می بندند.
گروهی از نمایندگان که خود دل به تار گیسوی دزدمونا بسته بودند بدین رأی اعتراض کردند. ناچار دزدمونا به پای میز محاکمه خوانده شد. زیبا روی و نیزی در حالی که با هر گام آتشی از حسرت و شوق بر دل بینندگان می افکند، داخل تالار مجلس شد. نگاهی به چهرهٔ خشمگین و آزرده پدر انداخته و در حالی که زانو بر زمین می زد گفت:
«از تو ای پدر تا پایان عمر متشکرم که مرا تا به این سن رساندی؛ اما من اکنون بسن بلوغ رسیده ام چشم دارم، دل دارم و عقل دارم. اتللو را دیدم و به همسری خود برگزیدم. آیا عقیده و آرزوی دختری که بالغ شده و عقل و مشاعرش بجاست برای انتخاب شوهر و تأمین آینده اش کافی نیست؟»
مجلس پس از یک لحفله سکوت به آزادی اتللو رای داد و دو دلداده در میان شور و غوغای تماشاگرن به خانه خویش بازگشتند.
*تغییر پرده*
«اتللو» به زودی بهصوب {جای} ماموریت خود حرکت کرد، وظیفهٔ خطیری در پیش داشت، وظیفهای که به افتخار با سرشکستگی کشورش مرتبط بود. در عین حال هجران و چشم پوشی از دزدمونا نیز کار آسانی نبود. پس از پایان یکشب پر هیجان و صبح نشدنی اتللو تصمیم گرفت که دزدمونا را نیز همراه خود ببرد. ورود آنها به جزیرهٔ قبرس با وصول خبر مسرت بخشی توام شد، جاسوسان پیام آوردند که کاروان دریایی دشمن در اثر وقوع طوفانی سهمگین در هم شکسته و فرماندهٔ عثمانیها از ادامهٔ حمله به قبرس انصراف حاصل کرده است.
۱ نظر