کوچکتر بودن ساز ناقاره در گیلان و مازندران به دلایل زیر میتواند باشد:
۱- نوازنده میتواند آن را حمل کند و در جشن و عروسیها به همراه نوازنده سرنا با مهمانان جشن راه برود و بنوازد.
۲- در مازندران و گیلان به علت رطوبت هوا ساز بزرگ پوستی مانند دایره و دف دهل و نقاره بزرگ پوست ساز زود شُل میشود و نوازنده با مشکل مواجه میشود.
۳- با ساز کوچک نقاره ریتم را با تکنیک بالاتری میتوان نواخت.
۴- سازهای بزرگ نقاره بیشتر در جوامع ایلی که جشن هایشان را در فضای باز و دشتها و چادرهایشان برگزار میکنند، صدا انعکاس کمتری دارد و نوازندهها ناچارند هم از ساز سرنا و کرنای بزرگ و هم از نقاره یا دهل بزرگ استفاده کنند.
دلیل مهم نوازندگان زنِ نقاره در مازندرانِ کنونی
نکته قابل بحث در استان مازندران از نیمه دوم سالهای هفتاد شمسی، نوازندگان زن به جمع نوازندگانِ مرد اضافه شدهاند و به نظر میرسد که اولین نوازنده جدیِ زن هم بانو گلدسته زارع متولد ۱۳۵۶ متولد سنگده دودانگه شهرستان ساری است. او در تکنوازی رپرتوار نقاره نیز تبحر دارد و با همسرش پرویز عبدالهی نوازنده چیره دست سرنا و قرنه در گروهها و همینطور جشنها مینواخته است. در سی.دیهای «سور و سما» و «چکه سما» که در سال ۱۳۸۲ ضبط شده است و از سوی آوای باربد در سالهای گذشته منتشر شده، نواخته است و در سالهای اخیر، شاگردان نوجوان و جوان دختر و پسر را آموزش داده است.
همانطور که در مقاله شاهنامه خوانی دختران توضیح دادهام، در دهههای اخیر به دلیل محدودیت زیاد هنری دختران در ایران به ویژه در آوازخواندن، دختران رو به شاهنامه خوانی و همچنین نواختن دوتار و نقاره که اساساً در تاریخِ ایران، عملی مردانه بوده روی آوردهاند تا بتوانند هرچه بیشتر در جامعه هنری حضور یابند و از این طریق به آرامش برسند و تا حدودی نیز موفق بودهاند.
ناگفتهنماند که در این سه سال جشنواره موسیقی لیلم در مازندران، تعداد بانوانِ نوازندۀ نقاره هر سال بیشتر میشود.
نقارهخانه
نقاره خانه در اصطلاحِ محلی به برج یا جایی گفته میشود که صبح و عصر، نقارهچیان در آنجا به نواختن دُهل، کوس و کرنا، به نوبتنوازی میپردازند. در بعضی فرهنگها به نقارهنوازی و به طور مجاز به نقاره، «نوبت» و به نقارهچی «نوبت نواز» گفته میشود. در زمانهای بسیار گذشته بیشتر اصطلاح نوبتنوازی بهکار گرفته میشد اما از قرن ۱۰ هجری به بعد هر دوی این کلمات و از آن به بعد واژۀ «نقاره کوبی» به تنهایی در متون فارسی مصطلح بوده است:
مه نقاره چی من به شهر شهرت اوست
گذشت نوبت خوبان عصر و نوبت اوست
۱ نظر