وقتی از او پرسیدم گفت اینها را بچههای مدرسه گوش میدهند و میخوانند. آسیب بعدی را کسانی میزنند که به اسم عمو و خاله، در کودکستانها و مراکز کودک برای بچهها موسیقی اجرا میکنند، برای سرگرم کردن بچهها به صورت هفتگی یا در روز تولدشان، با یک سری متریالهای از پیش ساخته شده سینتتیک بچهها را گول میزنند. اغلب کسانی که به اسم عمو و خاله برای سرگرمی بچهها موسیقی کار میکنند دارند از این کار نان میخورند، با باز-اجرای برخی قطعات موسیقی کودک و اجرای قطعاتی که خیلی اتفاق میافتد اصلا ربطی به موسیقی کودک نداشته باشد و بافتن آنها به هم و تطبیق آن با رویههای موسیقی پاپ روز و پاپ خارج از ایران دارند کار میکنند.
این بزرگترین ضربهای است که به تجربه شنیداری بچههای خردسال ایرانی وارد میشود. خصوصا بچههایی که از خانوادههای ثروتمند هستند و چنین امکاناتی را دارند. از همه بدتر رنگ سینتتیکی است که در گوش و ذهن کودکان ما نقش میبنند. معمولا این طور است که یک نفر بایک کیبورد با حداقل دانش و حداکثر ادعا میآید و برای بچهها موسیقی میزند و همین آدم ممکن است شبها هم به مراسم عروسی برود و آن جا مردم را سرگرم کند. از آن طرف بسیار ی از دانشآموختگان موسیقی در جستجوی کار هستند.»
زامبیها و پایش موسیقی کودکان
اتفاقی که چندی پیش در مدرسه دخترانهای رخ داد و آهنگی که یک مقداری در ترانه آن ارجاعات جنسی و مواد مخدر بود در یک مدرسه پخش شد را مثال میزنم و از او میپرسم با توجه به این که در خارج از کشور ادامه تحصیل داده، آیا آنجا نظارتی برای موسیقی کودکان در کودکستانها و مدارس اعمال میشود یا نه؟ او پاسخ میدهد: «یک مقدار محتوای جنسی نبود، بسیار بود! این نظارت هم اعمال میشود و هم نمیشود به این صورت که چون در کشورهای خارجی در مدارس و خانهها موسیقی حضور دارد، این مسایل مثل کشور ما نیست. از دو هزار سال پیش در یونان وقتی گفتهاند زندگی بدون موسیقی ممکن نیست، موسیقی این نیست که فقط با آن برقصی! موسیقی بخشی از ساختار روانی را ترمیم خواهد کرد، موسیقی روی بخش محاسبات ریاضی مغز تاثیر میگذارد و موسیقی ارتباط آدمها را با هم تثبیت میکند و وقتی تو ساز میزنی وارد جای دیگری از هستی میشوی، اینها را از دوهزار سال پیش که در یونان تئوریزه شده بگیرید تا تحقیقات علمی امروزی.
در این ده پانزده سال اخیر نسلی از موزیسینها در خارج از کشور کار میکنند که مقداری نسبت به موزیسینهای داخل ایران و نسل قبل از خودشان، افسار گسیختهتر هستند. شاید مخاطبان آنها هم همین ویژگی را داشته باشند یا طلب میکنند. نمونه اش هم همان خوانندهای است که فحش میدهد و سالن هم برایش پر میشود. این فرهنگ و این مدل برایشان جالب است. فشارها آدمها را به زامبیهایی تبدیل کرده که هویتی ندارند و پدر و مادرها باید تلاش کنند که بچهها هویت داشته باشند. ما که موزیسین هستیم تمام تلاشمان این است ولی وقتی بچه وارد جامعه میشود، در معرض آن موسیقیها قرار میگیرد. تنها واکسنی که میشود زد این است که تلاش کنیم بچهها را با مربی شایسته با موسیقی آشنا کنیم.»
۱ نظر