به طور قطع اگر من بخواهم قطعه ای برای کمانچه و ارکستر از ابتدا بنویسم، اثری یک سر متفاوت خواهد شد. پس این قطعه الزاما نشان دهنده دیدگاه آهنگسازی من نیست بلکه نشان دهنده نحوه نگاه من به تنظیم ارکستری یک ملودی از پیش موجود ایرانی است. ولی دو قطعه “لحظه های بی زمان” و “سه گانه ایرانی” از این لحاظ اوریجینال تر محسوب می شوند. اما حتی اینها هم نشان دهنده دید آهنگسازی من نیستند. چون آثاری که الان می نویسم با آنها کاملا متفاوت است و کارهایی که در سال های بعد خواهم نوشت نیز به همین ترتیب، با آثار امروز متفاوت خواهند بود. این ذات جستجو و تحول دائم است که راه آهنگسازی من را شکل می دهد. به نظر من هر هنرمندی باید یک دوره جستجو را طی کند.
شاید مجموعه ای از این جستجو ها در آینده تبدیل به راهی شخصی برای او بشود، شاید هم نشود. برای مثال، تنوع موجود در آثار آقای حسین علیزاده که طیفی از آثار ارکسترال (مثل نینوا)، کاملا ایرانی، تجربه های کوبه ای، تکنوازی، بداهه نوازی و … را شامل می شود به هیچ عنوان نشان سردرگمی و سرگشتگی نیست، بلکه نشان دهنده تلاش برای سنجش ژانرهای مختلف و امکانات آنها، بسته به نیاز بافت موسیقایی مورد نظر است.
این راه کنکاش، برای من چند سالی است که شروع شده و تلاش خواهم کرد که بسیار جدی تر ادامه پیدا کند. به رخ کشیدنی هم در آن نیست، تلاش برای نشان دادن دانسته ها هم نیست، بلکه صرفا یک تلاش فردی و یک تجربه شخصی است. نگران این هم نیستم که از دید عده ای، شائبه شباهت به آوانگاردیسم دهه های ۶۰ و ۷۰ به قسمت هایی از آن وارد شود (هر چند که من در موسیقی آن دوران چیزی شبیه به این سراغ ندارم) و از تجربه افق های صوتی جدید (حتی شاید بسیار رادیکال تر از این) در آثار آینده به هیچ وجه روگردان نخواهم بود. چون معتقدم در موسیقی ایرانی، به خصوص در زمینه آهنگسازی، آنقدر راه نرفته و آنقدر تجربه انجام نشده وجود دارد که شاید دهه ها تلاش و جستجو برای جبران آن لازم باشد. چیزی که خوشبختانه در نسل ما بسیار جدی تر و فراگیر تر از نسل های گذشته در حال انجام است.
در زمینه نگاهتان به موسیقی آوانگارد بیشتر توضیح دهید.
در رابطه با موسیقی آوانگارد (که امروز در ایران بیشتر به عنوان موسیقی معاصر معرفی می شود) باید چند نکته را روشن کنم. موسیقی آوانگارد، مثل بسیاری از عناصر دیگر فرهنگ مدرن، با چند ویژگی مشخص به ایران رسید: اول این که با حدود سه، چهار دهه تاخیر به ما رسید، یعنی زمانی به ایران وارد شد که در سر منشاء خودش در حال افول بود یا دست کم از زمان اوج خودش بسیار فاصله داشت. برای مثال، اگرچه دغدغه اصلی آهنگسازان دهه های ۶۰ و ۷۰ میلادی، مثل جان کیج، پیر بولز و معاصران آنها، نفی تمام دستاوردهای گذشته و یافتن راه های نوین بود، اما در دهه ۹۰ و سال های اولیه قرن بیست و یکم، دیگر این دغدغه اصلی نبود و از شدت این رادیکالیسم تا حدود زیادی کاسته شده بود. چون این تجربه ها قبل از آنها شده بود و بسیاری از رادیکال ها به شیوه های محافظه کارانه تری روی آورده بودند یا در حال تجربه کردن راه های دیگری بودند.
اما این دقیقا همان زمانی بود که موسیقی آوانگارد با شدت و حدت تمام به ایران وارد شد و نخستین کارش نفی و حتی تحقیر تمام شیوه های دیگر آهنگسازی بود. دومین ویژگی مظاهر مدرنیته (تقریبا در تمام زمینه ها) این بود که بدون تاریخ و بدون درک عمیق بستر فرهنگی آن به ایران وارد شدند.
۱ نظر