البته نباید این نکته را از نظر دور داشت که بحث فرهنگ پذیری و تعامل فرهنگی ملت ها در دوره های متفاوت تاریخی، امری انکار ناپدیر و حتی ضروری و مبارک است. صحبت ما بر سر «چگونگی» این فرهنگ پذیری است. چه بسا، آن چنان که پیداست به عنوان نمونه، موسیقی غرب نیز هیچ گاه از تأثیر فرهنگ موسیقایی سایر ملل بی نصیب نمانده است و در ادوار مختلف نیز به کرّات این اثر گذاری فرهنگی بر موسیقی غرب، مورد استقبال عالمان و فرهنگ دوستان آن قرار گرفته است.
کافی است که به هم ریشه بودن اصطلاحات جاری موسیقی غربی و موسیقی ایرانی نیم نگاهی بیفکنیم؛ (صوت ، ابعاد، ادوار و اوزان) از منظر زبان شناسی در کنار گروه واژگان (ملودی ، نت ، اکتاو و…) جای می گیرند. یا در بسیاری از دائره المعارف های مشهور و در آثار بسیاری از تاریخ شناسان موزیکولوژیست های غربی، از تأثیر موسیقی کلیسایی بیزانس و ملودی های سوری- فلسطینی بر گرفته از فرهنگ یهودیت (متأثر از فرهنگ هلنیسم) بر «آوازهای سنت گریگوری» سخن بسیار رفته است.
هم چنین پیدایش فرم های آوازی دوران ابتدایی باروک را به موسیقی خاص مدیترانه ی شرقی نسبت می دهند و نیز در دوران بعدی خواستگاه آفرینش آثاری چون «ترانه ی زمین» اثر گوستاو مالررا می توان در بطن فلسفه و عرفان شرقی جستجو نمود. (چنان که از یادداشت های گوستاو مالر بر می آید، وی اثر «ترانه ی زمین» را بر اساس کتابی با عنوان فلوت چینی نوشته ی هانس بتگه و در شش موومان برای ارکستر و تک خوان ها آفرید. مضمون کتاب مذکور، اقتباسی آزاد از یک منظومه ی تغزّلی چینی بود. )
***
با این وجود با ظهور طبقه ی متوسط در قرن هجدهم و فراگیری تبعات دوران روشنگری (enlightenment)، جنبش تنویر افکار و آزادی از بند خرافات طغیان خود را علیه انتقادات مابعدالطبیعه ی معمول، آیین و مراسم سنتی و تشریفاتی و با تأکید بر تعلیم و تربیت همگانی و توجه به آزادی های فردی انسان ها، در سرتاسر اروپای آن زمان بر کلیه ی جریان های فکری و فرهنگی و هنری تحمیل نمود.
از آن جا که جریان فوق، کاملاً بر وجوه پراتیک و تجربیات عینی استوار بود و برابری و تکامل از اصول اوّلیه آن به شمار می آمد، گام های بسیار پرثمری در راه عمومی کردن هنر ها و به طور کلی فرهنگ، فلسفه و معارف آن روزگار برداشته شد و به تدریج آگاهی و تسلط بر علم و هنر و فلسفه و ادبیات از انحصار متخصصان اندک شمار و از درون عمارت های شکوهمند سلطنتی به میان توده های مردم آورده شد.
این چنین بود که از درون یک چنین جریان تدریجی، سازگار و هویت مندانه، روز به روز بر شمار شنوندگان و دوستداران موسیقی و هنرهای کلاسیک افزوده می شد و موزیسین های آماتور نیز راه رشد و شکوفایی در برابر دیدگان خود هموارتر از گذشته می دیدند.
در بازه ی زمانی سال های ۱۷۲۵ تا انقلاب کبیر فرانسه، کنسرت های عمومی پرمخاطبی زیر عنوان کنسرت معنوی (concert spiritual) عموماً در روزهای عید پاک برگزار می شد و از قِبل برپایی سایر برنامه های فرهنگی ویژه ی عموم، مردم هر چه
بیشتر با موسیقی مذهبی انس و الفت می یافتند. در این رابطه بود که حاکمیت نا محدود و آزادی ملودی که اغلب دارای آکومپانیمان ساده ای نیز بودند بر فرهنگ موسیقایی آن زمان اعمال می شد و مردم شهرهای اروپایی در نتیجه ی ساده تر شدن فرم ها و مؤلفه های سبک شناختی، به دید متناسب و سازنده ای از زیبایی شناسی ملودیک دست پیدا می کردند.
اما همانند هر پدیده ی تازه واردی، موسیقی هم دچار بیماری صعب العلاج توسعه ی از بالا گردید. همان تفکری که تجدد، ترقی و بالیدن هر پدیده ای را در منیّت و اندیشه ی متولیان بالا خلاصه می کند و با قالب های فرهنگی، زمینه های اجتماعی و پیامدهای ناگوار «توسعه ی آمرانه» کاری ندارد. توسعه ی از بالا همواره محکوم و محتوم به شکست و نافرجامی بوده است و اکنون نیز ناکارآمدی بخشنامه های رسمی و سیاست های خوش باورانه ی دولتی در هر زمینه ای آشکار شده است.
می توان با اطمینان کامل چنین اظهار داشت که مهمترین و نخستین منزلگاه برای رواج موسیقی غربی و تأثیر گذاری آن بر موسیقی ایران، بی تردید موسیقی نظام بوده است که از مجرای سازمان های وابسته به دولت و قشون نظامی به کشور راه یافت.
۱ نظر