ب) رویکردهای مبتنی بر بینش هانریش شنکر (heinrich schenker) از این امتیاز برخوردارند که بیش از روش های دیگر، بر پایه «شنیدن» تکیه دارند. خصوصاً این فرضیه که همه آکوردها از اهمیت ساختاری یکسانی برخوردار نیستند و این امر که معنای هارمونیک یک قطعه نسبت به زمینه ی خطی آن تغییر می یابد، از بینشی انتقادی خبر می دهد.
هر چند که رویکرد شنکری در ابتدا موسیقی تنال را به عنوان محمل خود منظور کرده بود، آموزه های مسلم گسترش هارمونی در آن را به آسانی می توان در هر زمینه ی دیگری به همان نیکویی بکار برد و ما نیز در این سلسله نوشتار ها، همین رویکرد را در پیش می گیریم.
نتیجه کمتر متقاعد کننده ای از تحلیل شنکری این است که همانطور که اتصال های واقع شده، مجرّد تر و بیش از پیش دور از دسترس شده اند، به همان ترتیب در هر حالت طبیعی شنیداری، غیر قابل شنیدن می باشند.
پ) روش سنتی آموزش هارمونی در کنسرواتوار پاریس، از «باس» های داده اصلی به همراه شکلهای پر طول و تفضیل و پیچیده استفاده می نماید که این روش، بر آمدی از تمرین های کار با «کُنتینو» (continuo) می باشد.
هر چند که این روش آخری شکل های هارمونیک را به عنوان یک میان بر مورد استفاده قرار می دهد، بسط آموزشی این روش بشدت دست و پاگیر است و این نتیجه را نیز نباید از نظر دور داشت که دانشجویان وقت و انرژی زیادی را برای آشنایی با یک شیوه ی بسیار پیچیده و در نهایت غیر قابل استفاده صرف می کنند.
کدهای عددی (numerical codes): این روش، ادراک بسیار اندکی را در زمینه هارمونی و فرم برهم کنش بدست می دهند و این روش در آموزش تفکر هارمونیک به دانشجو و یا انتقال این داده ها به حوزه ای خارج از قلمرو موسیقی تنال، چندان ثمر بخش نخواهد بود.
ت) از نوشته های شوئنبرگ در مورد هارمونی، سخن بسیار رفته است. آن چنان که وی در کلیه نوشته های نظری خود، نظریات بحث برانگیزی را مطرح نموده و تدریسش نیز بر اساس شناخت ژرفی از رپرتوار زمان خود، بنا نهاده شده است. اندکی از نظریات وی، رویکرد مرا در نوشتن این مقالات متاثر از خود ساخته اند، به ویژه برداشت وی از نقش ساختاری هارمونی.(یکی از مستهجن ترین جلوه های کاریکاتور گونه موسیقی مدرن در کشور ما، همه گیر شدن مدرن نویسی و روی آوردن به هارمونی مدرن بدون داشتن کوچکترین پیش نیازی در مبادی ساختاری آن است.
آهنگ سازان بسیاری به رغم فقدان برخورداری از دانشی شایسته در مورد موسیقی مدرن، قطعات بسیاری را با عناوینی چون آتونال، پست مدرن، سبک تمرکر گسترده ، موسیقی نسبی!، موسیقی تلفیقی و… روانه ی جامعه موسیقی فقیر ما کرده اند. کلمات بی ریشه و ناهمشوندی که به عنوان الگوهای آهنگسازی بار ها و بارها از سوی بسیاری مطرح شده اند.
در این رابطه بنگرید به مقاله «از ب تا الف بر چگونگی موسیقی» نوشته پیمان سلطانی در نشریه گفتمان ۱۳۷۶ و در رابطه با ساخت شکنی، تحلیل و تبارشناسی موسیقی آتنال و بنگرید به دومقاله از نگارنده که با عناوین «کنکاشی در باب نظریه انتقالی» و «رویکردی فلسفی به موسیقی» به زبان انگلیسی). ایده اصلی شوئنبرگ را می توان چنین دسته بندی نمود: فلسفه ضرورت تاریخی، جرح. تعدیل فرمول بندی های هارمونیک (برای نمونه، تمایز شبه داروینی (pseudo-Darvinian) میان تنازع و تکامل ضعیف، نیرومند و ابر نیرومند که خود «منطقی موقعیتی» است.)
ث) نظریه مجموعه «آلن فورستر» نیز هم چون نظریه شنکری، در ابتدا به فرمول بندی موسیقی تنال پرداخت و هم چون سیستم شنکر به هنگام بررسی اصول و مفاهیم اولیه، ظرفیت های معمول شنیداری را به کناری نهاد. اما در میان این محدودیت ها، راه مفیدی را می توان جست که از قبل آن به گروه پویایی از کوک هایی رسید که آهنگساز را در یافتن زبان دلخواه هارمونیک خود یاری می نمایند.
کاستی اساسی نظریه فورستر را می توان در فقدان هرگونه اشاره ای نسبت به قابلیت های شنیداری دانست. برای مثال، شنیدن حضور هم زمان سه نت هارمونیک در طی یک پاساژ کوتاه تأثیر بسیار متفاوتی را نسبت به شنیدن یک مجموعه ی هشت نتی در طول یک قطعه بلند خواهد داشت.
دیدگاه ها ۶